ویو کوک
ویو کوک
نمیدونم از وقتی وارد اتاقش شدم و بقلم کرد فکرای عجیبی ب ذهنم رسیده بود ولی نگه داشتم خودمو
ولی الان_____
انداختمش رو تخت
رو خیمه زدم
جیا: جونگ کو..
کوک: جونگ کوک؟
جیا: پس چی
جیا: هر چیی بخشیدد ترو خدا اگه قراره بزنی سریعی بزن تموم شه
کوک: چرا بزنمت وقتی...
چشای منتطر جیا که میخواست بدونه تو فکرم چیه
دیگه معتلش نکردمو ل_بامو رول/باش گزاشتم
چشام بسته بود ولی حتی شاخاشو هم نیدیدم که چقد تعجب کرده
همزمان وقتی لب/شو مک میزدم دکمه هامو باز میکردم که مشتاشو ب سینم میزد که
این چه کاریه میکنم؟
ولی لب/ امو جدا نکردم تا حرفی ازش نشنومم
استینای هودیشو دراوردم و مونده بود اینکه از سرش ردش کنم که کامل درارد لب/ مو جدا کردم و هودیشو دراوردمو
قبل از حرف زدنشش دوباره ب ل/ باش حجوم بردمم کمربند خودمو باز کردمدستاشو بردم بالا سرشو بستم ب همم و با ی دستم بالا سرش گرفتم
ویو کوک
از ل/ باش جدا شدم
جیا : چی کار میکنییی( داد
کوک: یبار دیگه اونطور دهد بزن ببین چیکارت میکنم
جیا؛ ولم کنن
کوک: چش امر دیگه ..تازه کارمو شروع کردم کجا تمومش کنم
جیا: ولمممم کن هم تو هم اون تهیونگگگ هر دوتاتون عین همین او ی قاتل روانیو تو ی منجا// وز عوصی
وقتی کلمه متجا// وزو گف بیخیال کارم شدمو ولش کردممم
کوک: برو
ولی کلا تو ترس و شکه بودد از کنر بلندش کردم و چچسبوندم ب خودمم
هودیشو تنش کردمو ی دستمو که دور کمرش بود اون یکیو بردم پشت گردنش
و ی ک/یس کوچیک ب لب_ ش زدم و ب چشاش نگا کردن
کوک: از این ب بد مراقب کارات باش تا روی اصلیمو ندیدی
نمیدونم از وقتی وارد اتاقش شدم و بقلم کرد فکرای عجیبی ب ذهنم رسیده بود ولی نگه داشتم خودمو
ولی الان_____
انداختمش رو تخت
رو خیمه زدم
جیا: جونگ کو..
کوک: جونگ کوک؟
جیا: پس چی
جیا: هر چیی بخشیدد ترو خدا اگه قراره بزنی سریعی بزن تموم شه
کوک: چرا بزنمت وقتی...
چشای منتطر جیا که میخواست بدونه تو فکرم چیه
دیگه معتلش نکردمو ل_بامو رول/باش گزاشتم
چشام بسته بود ولی حتی شاخاشو هم نیدیدم که چقد تعجب کرده
همزمان وقتی لب/شو مک میزدم دکمه هامو باز میکردم که مشتاشو ب سینم میزد که
این چه کاریه میکنم؟
ولی لب/ امو جدا نکردم تا حرفی ازش نشنومم
استینای هودیشو دراوردم و مونده بود اینکه از سرش ردش کنم که کامل درارد لب/ مو جدا کردم و هودیشو دراوردمو
قبل از حرف زدنشش دوباره ب ل/ باش حجوم بردمم کمربند خودمو باز کردمدستاشو بردم بالا سرشو بستم ب همم و با ی دستم بالا سرش گرفتم
ویو کوک
از ل/ باش جدا شدم
جیا : چی کار میکنییی( داد
کوک: یبار دیگه اونطور دهد بزن ببین چیکارت میکنم
جیا؛ ولم کنن
کوک: چش امر دیگه ..تازه کارمو شروع کردم کجا تمومش کنم
جیا: ولمممم کن هم تو هم اون تهیونگگگ هر دوتاتون عین همین او ی قاتل روانیو تو ی منجا// وز عوصی
وقتی کلمه متجا// وزو گف بیخیال کارم شدمو ولش کردممم
کوک: برو
ولی کلا تو ترس و شکه بودد از کنر بلندش کردم و چچسبوندم ب خودمم
هودیشو تنش کردمو ی دستمو که دور کمرش بود اون یکیو بردم پشت گردنش
و ی ک/یس کوچیک ب لب_ ش زدم و ب چشاش نگا کردن
کوک: از این ب بد مراقب کارات باش تا روی اصلیمو ندیدی
۹.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.