پارت۳
وقتی پسر عموت بود
درخواستی
عصبانی اومد به سمتش و یه سیلی محکم به یونجو زد که باعث شد یونجو بیوفته زمین
یونجو:بابا
پدریونجو:به من نگو بابا بگو ببینم بچه از کیه
یونجو:ج....چی
پدریونجو:فکر کردی نمیفهمم اره اون دکتری که تو رفتی پیشش یکی از دوستای مادرت بود
مادریونجو:دختره ی چش سفید تو چیکار کردی
یونجو:من گناهی ندارم بابا تروخدا ازم حمایت کن ولم نکن
پدریونجو:تو مایه ننگ خانواده هستی زود وسایلت و جمع کن و برو بیرون(عربده)
یونجو:ولی
پدر یونجو:ولی نداره برو
یونجو:من نمیرم
که پدرش حسابی شروع به کتکش کرد و انقدر کتکش زد که یونجو بیهوش شد
قرار بود شوگا بیاد و با پدر یونجو حرف بزنه که شوگا وارد خونه شد و وقتی یونجو رو دراون حالت دید خون تو رگاش خشک شد
به طرفش رفت و توی بغل گرفتش
شوگا:یونجو یونجو پاشو
پدریونجو:ولش کن
شوگا:نمیتونم عشق زندگیم و بچم و ول کنم
پدریونجو:پس بچه از توعه چطور تونستی
شوگا:ما همو دوست داریم امروزم اومدم تا ازتون اجازه ازدواج بگیرم
پدریونجو:چی فکر کردی با خودت
که یونجو به سختی چشاش و باز کرد
یونجو:شوگا...بچه
و بیهوش شد
شوگا سریع یونجو رو بغل کرد و به بیمارستان برد دکتر بعد از معاینه گفت
..................
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.