پارت هشت
پارت هشت
پرش به فردا
ات با غر غر های هجین که بالا سرش بود بلند شد
هجین. اههه بلند شو دیگه برو گمشو از خونم بیرون ایشش
ات.اههع چه مرگته نمیزاری بخوابم
هجین. عنتر خانم ساعت سه بعداز ظهره
ات.وات
ات گوشیش رو روشن کرد بله ساعت سه بود
دید که ۵۷تماس بی پاسخ از مامانش داشت بلند شد و رفت دستشویی گوشیش رو برداشت و زنگ زد به مامانش بعد از چند بوق با صدای داد مامانش مواجه شد از شدت زیاد گوشی رو از گوشش فاصله داد
م.ا. ات معلوم. هست کجایی ها مگه جونگکوک امروز نمیخواست بیاد سراغت ها مگه دستم بهت نرسه زود بیا خونه پدر بزرگت به خونت تشنس جونگکوک هم منتظرته
ات. باشه مامان چرا اعصبانی
م.ا. زود بیا
مامان ات نزاشت حرف ات کامل بشه تا بعد تلفن رو قطع کنه
ات ویو
از بچگی بدشون از من میومد چون دوست داشتن من پسر باشم بلند شدم و لباسام رو عوض کرد و به سمت خونه حرکت کردم تو راه که بودم بجبور بودم از یه کوچه خلوت برم داشتم میرفتم که یکی دستم رو کشید تو کوچه و انداختم زمین
ات. با من من چیکار دارید
ناشناس. به جونگکوک بگو مواظب زنش باشه و بلندم کرد و یه چاقو زد به پهلوم از درد افتادم زمین چون خونمون نزدیک بود با هرسختی که میشد رسیدم در خونه با دست خونیم زنگ در رو زدم در رو باز کردن اجوما بود وارد خونه که شدم پدربزرگم داد زد و گفت
پ.ب. کجا بودی ها دختره خیره سر
ات با دست خونی زخمش رو سفت گرفت و به سمت خانوادش رفت که جونگکوک پیششون بود
ات. م...م....
به ثانیه نکشید ات.....
ببخشید امروز کلا نتم قطع بود
۵۸۰تایی بشیم
پرش به فردا
ات با غر غر های هجین که بالا سرش بود بلند شد
هجین. اههه بلند شو دیگه برو گمشو از خونم بیرون ایشش
ات.اههع چه مرگته نمیزاری بخوابم
هجین. عنتر خانم ساعت سه بعداز ظهره
ات.وات
ات گوشیش رو روشن کرد بله ساعت سه بود
دید که ۵۷تماس بی پاسخ از مامانش داشت بلند شد و رفت دستشویی گوشیش رو برداشت و زنگ زد به مامانش بعد از چند بوق با صدای داد مامانش مواجه شد از شدت زیاد گوشی رو از گوشش فاصله داد
م.ا. ات معلوم. هست کجایی ها مگه جونگکوک امروز نمیخواست بیاد سراغت ها مگه دستم بهت نرسه زود بیا خونه پدر بزرگت به خونت تشنس جونگکوک هم منتظرته
ات. باشه مامان چرا اعصبانی
م.ا. زود بیا
مامان ات نزاشت حرف ات کامل بشه تا بعد تلفن رو قطع کنه
ات ویو
از بچگی بدشون از من میومد چون دوست داشتن من پسر باشم بلند شدم و لباسام رو عوض کرد و به سمت خونه حرکت کردم تو راه که بودم بجبور بودم از یه کوچه خلوت برم داشتم میرفتم که یکی دستم رو کشید تو کوچه و انداختم زمین
ات. با من من چیکار دارید
ناشناس. به جونگکوک بگو مواظب زنش باشه و بلندم کرد و یه چاقو زد به پهلوم از درد افتادم زمین چون خونمون نزدیک بود با هرسختی که میشد رسیدم در خونه با دست خونیم زنگ در رو زدم در رو باز کردن اجوما بود وارد خونه که شدم پدربزرگم داد زد و گفت
پ.ب. کجا بودی ها دختره خیره سر
ات با دست خونی زخمش رو سفت گرفت و به سمت خانوادش رفت که جونگکوک پیششون بود
ات. م...م....
به ثانیه نکشید ات.....
ببخشید امروز کلا نتم قطع بود
۵۸۰تایی بشیم
۲۵.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.