پارت شیش
پارت شیش
پرش به فردا
کوک ویو
بعد از اینکه رفتن رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم با اینکه بدم از ات میاد ولی خوشم نمیاد که دختر عموهاش بهش حرف بزنن هرچی باشه زنم هست زیاد اهل کتاب نبودم حوصله گوشی هم نداشتم خوابم هم نمیومد یه کتاب از کتاب خونه عمارت ورداشتم و رفتم تو باغ نشستم کتاب رو خوندم کتاب درمورد یه دختری بود که برای اینکه قاتل های پدر و مادرش رو پیدا کنه هر کاری میکنه در آخرم هم عاشق پسری میشه که پدرش خوانوادش رو کشت از نظرم داستن خوبی بود برای همین شروع کردم خوندنش تا صفحه ۲۰خوندم که چشمام سنگین شد و همونجا تو باغ خوابم برد
__
ات بعد از مهمونی خونه جئون از خانوادش خواست که بهش اجازه بدن که امشب رو خونه دوستش هجین بمونه بعد از اسرار کردن زیاد ات خانوادش اجازه دادن ات بعد از اجازه گرفتن از پدر و مادرش به سمت خونه دوستش حرکت کرد ات تو بچگی تنها بوده و فقط هجین بوده که مراقبش بوده و تو تمام مراحل زندگیش کنارش بود از نظر ات هجین بیشتر از خانوادش براش زحمت کشیده ات تمام راه به بدبختی هایی که قراره با ازدواج با جئون جونگکوک پیش بیاد فکر میکرد اخرش عشق هم میشن یا تا آخر عمر با تنفر باهم زندگی میکنن بعد از ۳۰مین پیادهروی به خونه هجین رسید زنگ خونه رو فشار داد شاید دوستش در رو باز نکنه آخه کی ساعت ۱۲شب بیداره
(من😂✋️)
ات چندبار کارشو تکرار کرد که در باز شد و......
________________________________
چون یکی گفت دوپارت میزارم
پارت بعد رو یک ساعت دیگه میزارم
پرش به فردا
کوک ویو
بعد از اینکه رفتن رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم با اینکه بدم از ات میاد ولی خوشم نمیاد که دختر عموهاش بهش حرف بزنن هرچی باشه زنم هست زیاد اهل کتاب نبودم حوصله گوشی هم نداشتم خوابم هم نمیومد یه کتاب از کتاب خونه عمارت ورداشتم و رفتم تو باغ نشستم کتاب رو خوندم کتاب درمورد یه دختری بود که برای اینکه قاتل های پدر و مادرش رو پیدا کنه هر کاری میکنه در آخرم هم عاشق پسری میشه که پدرش خوانوادش رو کشت از نظرم داستن خوبی بود برای همین شروع کردم خوندنش تا صفحه ۲۰خوندم که چشمام سنگین شد و همونجا تو باغ خوابم برد
__
ات بعد از مهمونی خونه جئون از خانوادش خواست که بهش اجازه بدن که امشب رو خونه دوستش هجین بمونه بعد از اسرار کردن زیاد ات خانوادش اجازه دادن ات بعد از اجازه گرفتن از پدر و مادرش به سمت خونه دوستش حرکت کرد ات تو بچگی تنها بوده و فقط هجین بوده که مراقبش بوده و تو تمام مراحل زندگیش کنارش بود از نظر ات هجین بیشتر از خانوادش براش زحمت کشیده ات تمام راه به بدبختی هایی که قراره با ازدواج با جئون جونگکوک پیش بیاد فکر میکرد اخرش عشق هم میشن یا تا آخر عمر با تنفر باهم زندگی میکنن بعد از ۳۰مین پیادهروی به خونه هجین رسید زنگ خونه رو فشار داد شاید دوستش در رو باز نکنه آخه کی ساعت ۱۲شب بیداره
(من😂✋️)
ات چندبار کارشو تکرار کرد که در باز شد و......
________________________________
چون یکی گفت دوپارت میزارم
پارت بعد رو یک ساعت دیگه میزارم
۲۳.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.