رمان عشق مجازی
#رمان_عشق_مجازی
#پارت_8
اشکم رو گونم غلتید همون لحظه صدای درسا اومد ابجی بیا اینم قهوه ات از دستش گرفتم اومد کنارم نشست واسه خودشم قهوه ریخته بود همونجور ک ب بخار قهوه خیره شده بود حرف زد میدونم ک عکس داداشتو لای کتابم دیدی السا من سه ساله عاشقه داداشت شدم تو از داداشت تعریف کردی حرف زدی جلو چشم بهش زنگ زدی تا صداشو بشنوی دله منم لرزید براش خو خودتم میدونی ک صدای داداشت خیلی قشنگه حتی اینستاشو بهم نشون دادی منم دیدمش هروقت عکس از خودش گذاشت دله منم لرزید صداش بغض دار شد نمیخواستم عاشقش بشم ولی شدم منو ببخش ابجی اشکای با سرعت بیشتری ریخت پس دله درسا واسه داداشه من لرزیده باورم نمیشد درسا اروم گفت السا میدونم ک داداشت هیچوقت منو دوست نخواهد داشت ولی اخه فراموش کردنش خیلی سخته
گفتم اجو میخوای صداشو بشنویی با چشای پر ذوق نگام کرد بهش لبخند تلخی زدم فقط خداکنه علی با مامان اینا نرفته باشه خارج وگرنه تموم ذوق درسا کور میشه گوشیمو برداشتم شمارش ک تو گوشیم سیوش کرده بودم یدونه ای ابجیش بهش زنگ زدم شروع کرد ب بوق خوردن بعد سه تا بوق صدای خسته ای داداشم تو گوشم پیچید اشکام روان شد
الو الو چرا حرف نمیزنی.
مررض دارری هی میزنگی حرف نمیزنی.
با صدای ارومی گفتم علی صدام اونقد اروم بود ک خودم نشنیدم چ برسه ب اون ولی شنید صدای ناباورش اومد.
السااااااا خووودتی بی معرفت صداش گریون شد اخه بی معرفت نمیگی علی بدون من میمیره نمیگی من ک نفس داداشمم اون چطوررری بدوون من نفس بکشه
باگریه گفتم داداشیییی
جوون دل داداشیی کجایی عزیزدل داداشیی سه ساله رفتی بدون هیچ خبری نفس داداشیی نمیگی داداشم نگران میشه
ببخشید داداشی غلط کردم. کجایی الساا فقط بگوو همین الان خودمو میرسونم تورو خدا بگوو کجایی
علی من شیراز نیستم.
میدونم تموم شیرازو یا شاید بهتره بگم تموم فارس رو زیرو رو کردیم ازت خبری نبود اون احسان عوضی هم بی خبر بود ازت السااا مردیم تو این سه سال کمر بابا شکست مامان پیر شد الساااا
داداشی بیا اینجاا
کجایی فقط بگوو همین الان میاام.
من کرج ام.
#پارت_8
اشکم رو گونم غلتید همون لحظه صدای درسا اومد ابجی بیا اینم قهوه ات از دستش گرفتم اومد کنارم نشست واسه خودشم قهوه ریخته بود همونجور ک ب بخار قهوه خیره شده بود حرف زد میدونم ک عکس داداشتو لای کتابم دیدی السا من سه ساله عاشقه داداشت شدم تو از داداشت تعریف کردی حرف زدی جلو چشم بهش زنگ زدی تا صداشو بشنوی دله منم لرزید براش خو خودتم میدونی ک صدای داداشت خیلی قشنگه حتی اینستاشو بهم نشون دادی منم دیدمش هروقت عکس از خودش گذاشت دله منم لرزید صداش بغض دار شد نمیخواستم عاشقش بشم ولی شدم منو ببخش ابجی اشکای با سرعت بیشتری ریخت پس دله درسا واسه داداشه من لرزیده باورم نمیشد درسا اروم گفت السا میدونم ک داداشت هیچوقت منو دوست نخواهد داشت ولی اخه فراموش کردنش خیلی سخته
گفتم اجو میخوای صداشو بشنویی با چشای پر ذوق نگام کرد بهش لبخند تلخی زدم فقط خداکنه علی با مامان اینا نرفته باشه خارج وگرنه تموم ذوق درسا کور میشه گوشیمو برداشتم شمارش ک تو گوشیم سیوش کرده بودم یدونه ای ابجیش بهش زنگ زدم شروع کرد ب بوق خوردن بعد سه تا بوق صدای خسته ای داداشم تو گوشم پیچید اشکام روان شد
الو الو چرا حرف نمیزنی.
مررض دارری هی میزنگی حرف نمیزنی.
با صدای ارومی گفتم علی صدام اونقد اروم بود ک خودم نشنیدم چ برسه ب اون ولی شنید صدای ناباورش اومد.
السااااااا خووودتی بی معرفت صداش گریون شد اخه بی معرفت نمیگی علی بدون من میمیره نمیگی من ک نفس داداشمم اون چطوررری بدوون من نفس بکشه
باگریه گفتم داداشیییی
جوون دل داداشیی کجایی عزیزدل داداشیی سه ساله رفتی بدون هیچ خبری نفس داداشیی نمیگی داداشم نگران میشه
ببخشید داداشی غلط کردم. کجایی الساا فقط بگوو همین الان خودمو میرسونم تورو خدا بگوو کجایی
علی من شیراز نیستم.
میدونم تموم شیرازو یا شاید بهتره بگم تموم فارس رو زیرو رو کردیم ازت خبری نبود اون احسان عوضی هم بی خبر بود ازت السااا مردیم تو این سه سال کمر بابا شکست مامان پیر شد الساااا
داداشی بیا اینجاا
کجایی فقط بگوو همین الان میاام.
من کرج ام.
۵.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.