پارت99
#پارت99
خب حالا سعی کن،زیاد حرص نخوری!
بهنام بچه خوبیه!اینه که اذیتت هم میکنه واسه اینه که باهات راحته!
مهری_خب حالا وکیل مدافع...
و درحالی که رخت خواب پهن می کرد ،
ادامه داد :
+دوتامون روی زمین کنارهم میخوابیم!
عاطفه چشمش به صفحه ی گوشی ومنتظر جواب بهنام بود.
مهری:چی گفت دیگه؟!
عاطفه:هیچی،میگه که میخواد بیاد پیشمون،البته اگه تواجازه بدی!
مهری دراز کشید وگفت: دیگه اونقدرم بدجنس نیستم که اجازه ندم بیاد اینجا!عاطفه خندید وگفت:خب پس بهش بگم؟!
مهری:نه بزار صبح بگم به بقیه!ولی تو آدرس بده!بگو که خودم بهش میگم چه ساعتی بیاد!
عاطفه:باشه
مهری:وایسا ببینم!اصلا چرا به خودم نگفت،هاهاها؟!
مگه نمیخواد بیا خونه ما؟ خوباید به من میگفت نه تو!
عاطفه:اتفاقا بهش گفتم،گفت که ترسیده، انقد اذیتت کرده راش ندی!
مهری خندید ودستش را رودی سینه اش گذاشت!
+آخی!بچه چه قدر ازم ترسیده!
عیب نداره!
تا یاد بگیره،دیگه حرصم نده!
حالام بگیر بخواب،هوا روشن شد خب!
خب حالا سعی کن،زیاد حرص نخوری!
بهنام بچه خوبیه!اینه که اذیتت هم میکنه واسه اینه که باهات راحته!
مهری_خب حالا وکیل مدافع...
و درحالی که رخت خواب پهن می کرد ،
ادامه داد :
+دوتامون روی زمین کنارهم میخوابیم!
عاطفه چشمش به صفحه ی گوشی ومنتظر جواب بهنام بود.
مهری:چی گفت دیگه؟!
عاطفه:هیچی،میگه که میخواد بیاد پیشمون،البته اگه تواجازه بدی!
مهری دراز کشید وگفت: دیگه اونقدرم بدجنس نیستم که اجازه ندم بیاد اینجا!عاطفه خندید وگفت:خب پس بهش بگم؟!
مهری:نه بزار صبح بگم به بقیه!ولی تو آدرس بده!بگو که خودم بهش میگم چه ساعتی بیاد!
عاطفه:باشه
مهری:وایسا ببینم!اصلا چرا به خودم نگفت،هاهاها؟!
مگه نمیخواد بیا خونه ما؟ خوباید به من میگفت نه تو!
عاطفه:اتفاقا بهش گفتم،گفت که ترسیده، انقد اذیتت کرده راش ندی!
مهری خندید ودستش را رودی سینه اش گذاشت!
+آخی!بچه چه قدر ازم ترسیده!
عیب نداره!
تا یاد بگیره،دیگه حرصم نده!
حالام بگیر بخواب،هوا روشن شد خب!
۲.۷k
۰۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.