بیا فقط رفیق باشیم
#بیا_فقط_رفیق_باشیم
#پارت_1
دو هفته بیشتر تا فستیوال میلان نمونده بود، پسرا سخت مشغول تمرین بودن...
ساعت ۶ عصر بود و دنس راچا توی اتاق تمرین در حال آماده شدن بودن که...
_ هیونجین، فلیکس!
هیونجین:_ اوه! سلام منیجر..
بقیه هم به نشونه احترام کمی خم شدن
_ پیدینیم گفت برید دفترش
فلیکس:_ فقط ما دوتا؟
_ آره!
هیونجین و فلیکس بی خبر از اتفاقی که منتظرشونه سمت اتاق جی وای پارک رفتن..
قبل از اینکه وارد اتاق بشن فلیکس به هیونجین نگاهی انداخت..
_ هیون! من.. من حس خوبی ندارم!
هیونجین با دستای گرمش دست فلیکس رو گرفت و با آرومی گفت:
_ بیبی من نگران نباش! من کنارتم
و لبخندی تحویل فلیکس داد...
_ تق تق
_ بیاین تو!
فلیکس و هیونجین سلام کردن و کاملا خم شدن.. جی وای پارک با عصبانیت نگاهی بهشون انداخت...
؛JYP:_از این به بعد حق هیچگونه رفتار صمیمی باهم دیگه رو ندارید مخصوصا جلوی دوربین! خبر رابطتون همه جا پیچیده! دارین با آبروی کمپانی بازی میکنید، اگر خودتون حلش نکنید مجبور میشم خودم دست به کار بشم!
هیونجین:_ من خیلی متاسفم پی دی نیم! قول میدم همچی رو مثل قبل کنم
و بدون حرف دیگهای همراه فلیکس از اونجا خارج شد و به اتاق تمرین برگشتن...
فلیکس روی صندلی نشت و به زمین خیره شد، هیونجین رفت و کنارش نشست
_ بیبی؟ خوبی؟
فلیکس با چشم هایی که با اشک پر شده بود به هیونجین نگاهی انداخت
_ باید جدا بشیم؟
بغضش ترکید و با تمام توان به گریه افتاد
هیونجین اونو محکم بغل کرد و با موهاش بازی کرد
_ معلومه که نه لیکسیِ من! تو فکر کردی من بخاطر حرف های اون پیر خرفت از عشقم دست میکشم؟
با دستاش اشک های فلیکس رو پاک کرد و روی گونش رو بوسید..
_ دیگه نبینم با چشمای خوشگلت گریه کنی هاا! باشه؟
فلیکس سری به عنوان تایید تکون دان و دوباره خودش رو توی بغل هیونجین جا کرد..
هیونجین: _اما خب باید جلوی دوربین از هم فاصله داشته باشیم
فلیکس:_ ماکه تمام روز جلو دوربینیم!
هیونجین:_ درسته اما یه مدت که بگذره مردم فراموش میکنن
فلیکس:_ باشه!
لینو با دوتا پاکت دستش وارد اتاق تمرین شد..
هیونجین:_ کجا بودی هیونگ؟
لینو: منیجر کارم داشت و دوم اینکه این دوتا پاکت برای شما دوتاست!
هیونجین:_ چی هست؟
لینو:_ نمیدونم خودت ببین، ببینمت یونگ بوکا؟ چیزی شده؟ چرا گریه کردی؟
فلیکس: _چیزی نیست هیونگ خوبم!
لینو:_ ببینم باز اون مردیکه اسکل چیزی گفته؟
هیونجین:_ دعوتنامه به فشن شوئه، من و لیکسی رو دعوت کردن!
فلیکس:_ تاریخ کی هست؟
هیونجین:_ فردا شب!...
#پارت_1
دو هفته بیشتر تا فستیوال میلان نمونده بود، پسرا سخت مشغول تمرین بودن...
ساعت ۶ عصر بود و دنس راچا توی اتاق تمرین در حال آماده شدن بودن که...
_ هیونجین، فلیکس!
هیونجین:_ اوه! سلام منیجر..
بقیه هم به نشونه احترام کمی خم شدن
_ پیدینیم گفت برید دفترش
فلیکس:_ فقط ما دوتا؟
_ آره!
هیونجین و فلیکس بی خبر از اتفاقی که منتظرشونه سمت اتاق جی وای پارک رفتن..
قبل از اینکه وارد اتاق بشن فلیکس به هیونجین نگاهی انداخت..
_ هیون! من.. من حس خوبی ندارم!
هیونجین با دستای گرمش دست فلیکس رو گرفت و با آرومی گفت:
_ بیبی من نگران نباش! من کنارتم
و لبخندی تحویل فلیکس داد...
_ تق تق
_ بیاین تو!
فلیکس و هیونجین سلام کردن و کاملا خم شدن.. جی وای پارک با عصبانیت نگاهی بهشون انداخت...
؛JYP:_از این به بعد حق هیچگونه رفتار صمیمی باهم دیگه رو ندارید مخصوصا جلوی دوربین! خبر رابطتون همه جا پیچیده! دارین با آبروی کمپانی بازی میکنید، اگر خودتون حلش نکنید مجبور میشم خودم دست به کار بشم!
هیونجین:_ من خیلی متاسفم پی دی نیم! قول میدم همچی رو مثل قبل کنم
و بدون حرف دیگهای همراه فلیکس از اونجا خارج شد و به اتاق تمرین برگشتن...
فلیکس روی صندلی نشت و به زمین خیره شد، هیونجین رفت و کنارش نشست
_ بیبی؟ خوبی؟
فلیکس با چشم هایی که با اشک پر شده بود به هیونجین نگاهی انداخت
_ باید جدا بشیم؟
بغضش ترکید و با تمام توان به گریه افتاد
هیونجین اونو محکم بغل کرد و با موهاش بازی کرد
_ معلومه که نه لیکسیِ من! تو فکر کردی من بخاطر حرف های اون پیر خرفت از عشقم دست میکشم؟
با دستاش اشک های فلیکس رو پاک کرد و روی گونش رو بوسید..
_ دیگه نبینم با چشمای خوشگلت گریه کنی هاا! باشه؟
فلیکس سری به عنوان تایید تکون دان و دوباره خودش رو توی بغل هیونجین جا کرد..
هیونجین: _اما خب باید جلوی دوربین از هم فاصله داشته باشیم
فلیکس:_ ماکه تمام روز جلو دوربینیم!
هیونجین:_ درسته اما یه مدت که بگذره مردم فراموش میکنن
فلیکس:_ باشه!
لینو با دوتا پاکت دستش وارد اتاق تمرین شد..
هیونجین:_ کجا بودی هیونگ؟
لینو: منیجر کارم داشت و دوم اینکه این دوتا پاکت برای شما دوتاست!
هیونجین:_ چی هست؟
لینو:_ نمیدونم خودت ببین، ببینمت یونگ بوکا؟ چیزی شده؟ چرا گریه کردی؟
فلیکس: _چیزی نیست هیونگ خوبم!
لینو:_ ببینم باز اون مردیکه اسکل چیزی گفته؟
هیونجین:_ دعوتنامه به فشن شوئه، من و لیکسی رو دعوت کردن!
فلیکس:_ تاریخ کی هست؟
هیونجین:_ فردا شب!...
۳.۹k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.