تومطعلقبهمنی

#تو_مطعلق_به_منی

پارت_9
بعد از چند دقیقه چشمام رو باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم اون یونگی بود نگران آشفته بود با دیدن من گفت
_ات ات خوبی ؟
+آره خوبم نگران نباش یونگی
_اوه زهرم ترکید دختر(کشیدن بدن بی جون ات تو بغلش)
+نترس نمردم که
_دیگه از این حرفا نزن تا سگ نشم.."بشدت جدی)
+باشه..اونجوری نگام نکن که انگار مي خوای بزنی منو
_چی شد که اینطوری شدی ات!!؟
+آمممم میگمااااا ولی میشه عصبانی نشی
_نخ نمیشه چون الانم عصبانیم
+هم چون چند روزه درست غذام رو نمی‌خورم و هم اینکه من از صبح غذا نخوردم واسه اینه..
_سعی میکنم مسلت باشم اما نمیتونم ات چرا آخه چرا غذاتو نخوردی (صدای خیلی بلند)
+.....
_دِ بگو دیگه ات (عربده ترسناک )
+ببخشید یونگی معذرت مي خوام(سرش پایینه)
_آخه اگه چیزیت بشه میدونی چی میشه دیونه میشم لعنتی من دوست دارم احمق(عربده)
+یونگی ببخشید اصلا از این به بعد غذام رو کامل مي خورم یونگی منم دوست دارم اما...(داشت اشک میریختا و یونگی اون بوسیددد)
_دیگه از این کارا نکن
+این چی بود؟"دستش روی لبش
_این..... ات تو خیلی بامزه ای حالا همبگیر دراز بکش
+از اینجا نمی ریم
_فردا میریم بخواب رو مبل چون پاهات جون نداره....
+باشه...

که یهو...

#اد_هوپی
دیدگاه ها (۳)

#تو_مطعلق_به_منیپارت_10_فردا میریم بخواب رو مبل چون پاهات جو...

#تو_مطعلق_به_منیپارت_11_چی شد+سرم گیچ میره حالم مثل حال دیشب...

#تو_مطعلق_به_منیپارت_8 "از اونجا رفتیم و رسیدیم که با دیدن چ...

#تو_مطعلق_به_منیپارت_7&ات زود باش باید زود از اینجابریم چ......

رمان{ برادر ناتنی } پارت آخر

تک پارتی جین ☘️وقتی باهم قهر کرده بودید 💔از پله ها پایین امد...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط