تله pt20
تله pt20
از روی کاناپه بلند شدم و کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون، سوار ماشین شدم و رفتم سمت عمارت تهیونگ، بعد ۳۰ مین رسیدم از ماشین پیاده شدم که یکی از نگهبانا اومد جلوم
$سلام خانوم ، بزارید به آقا خبر بدم بعد برید داخل
+بکش کنار
$ببخشید نمیتونم اجازه بدن برید داخل
اسلحمو دراورم و گذاشتم تو سرش
+منو دیوونه نکن ، الانم عین بچه آدم بکش اونور
بعدشم هولش دادم و رفتم داخل که با شوگا مواجه شدم
@چی میخوای
+تهیونگ کجاست
@چیکارش داری
+میخوام راجب حمله امروز باهاش حرف بزنم
@کار خودتو که کردی چی مونده که بهش بگی
+بابا من به انبارتون حمله نکردم الآنم اگه بگی کجاست میخوام توضیح بدم
@ نمیدونم
+خونه نیست؟
@میبینی که،نه!
نمیدونستم کجا برم که ، خواستم از خونه بیان بیرون که شوگا اومد پیشم
@برو به مکان/// ، ممکنه اینجا باشه
+باشه
+ممنون
@برو
از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و به مکانی که شوگا گفته بود رفتم ، از ماشین پیاده شدم ، یه ساختمون توی یه ساحل بود ، نمیدونم چرا باید همچین جایی بیاد ولی خب رفتم تو و با تهیونگی که به دیوار تکیه داده مواجه شدم و رفتم پیشش
+آت
تیهونگ:
تو افکار خودم بودم که یهو یه صدایی از پشتم اومدم و منم به پشت سرم نگاه کردم، مولیان بود و اومد کنارم نشست
+اسمم لی اته
-...
+اون پیر مرد تو جنگل هم بابام بود
وقتی گفت اون پیر مرده باباش بود جا خوردم
-بابات میخواست بکشتت(تمسخرآمیز)
+همون شبی که باهات قرار داشتم به یکی از انبار ها حمله شد اونم خیلی اعصبی شد برای همین...
-پس چرا ناراحت نشدی که کشتمش ، من الان قاتل پدرتم
+ برام مهم نیست، پدری که مثل یه دشمن با بچش رفتار کنه هیچوقت مثل بقیه بچه ها پدرشو به چشم یه قهرمان نمیبینه
-شوگا گفت اینجام؟
+ اره ، راستش اومدم بهت توضیح بدم ، البته نمیدونم چرا دارم اینکارو میکنم ولی ...من به انبارتون حمله نکردم ، جونکوک گفت یکی از دشمنای قدیدمت اینکارو کرده
از روی کاناپه بلند شدم و کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون، سوار ماشین شدم و رفتم سمت عمارت تهیونگ، بعد ۳۰ مین رسیدم از ماشین پیاده شدم که یکی از نگهبانا اومد جلوم
$سلام خانوم ، بزارید به آقا خبر بدم بعد برید داخل
+بکش کنار
$ببخشید نمیتونم اجازه بدن برید داخل
اسلحمو دراورم و گذاشتم تو سرش
+منو دیوونه نکن ، الانم عین بچه آدم بکش اونور
بعدشم هولش دادم و رفتم داخل که با شوگا مواجه شدم
@چی میخوای
+تهیونگ کجاست
@چیکارش داری
+میخوام راجب حمله امروز باهاش حرف بزنم
@کار خودتو که کردی چی مونده که بهش بگی
+بابا من به انبارتون حمله نکردم الآنم اگه بگی کجاست میخوام توضیح بدم
@ نمیدونم
+خونه نیست؟
@میبینی که،نه!
نمیدونستم کجا برم که ، خواستم از خونه بیان بیرون که شوگا اومد پیشم
@برو به مکان/// ، ممکنه اینجا باشه
+باشه
+ممنون
@برو
از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و به مکانی که شوگا گفته بود رفتم ، از ماشین پیاده شدم ، یه ساختمون توی یه ساحل بود ، نمیدونم چرا باید همچین جایی بیاد ولی خب رفتم تو و با تهیونگی که به دیوار تکیه داده مواجه شدم و رفتم پیشش
+آت
تیهونگ:
تو افکار خودم بودم که یهو یه صدایی از پشتم اومدم و منم به پشت سرم نگاه کردم، مولیان بود و اومد کنارم نشست
+اسمم لی اته
-...
+اون پیر مرد تو جنگل هم بابام بود
وقتی گفت اون پیر مرده باباش بود جا خوردم
-بابات میخواست بکشتت(تمسخرآمیز)
+همون شبی که باهات قرار داشتم به یکی از انبار ها حمله شد اونم خیلی اعصبی شد برای همین...
-پس چرا ناراحت نشدی که کشتمش ، من الان قاتل پدرتم
+ برام مهم نیست، پدری که مثل یه دشمن با بچش رفتار کنه هیچوقت مثل بقیه بچه ها پدرشو به چشم یه قهرمان نمیبینه
-شوگا گفت اینجام؟
+ اره ، راستش اومدم بهت توضیح بدم ، البته نمیدونم چرا دارم اینکارو میکنم ولی ...من به انبارتون حمله نکردم ، جونکوک گفت یکی از دشمنای قدیدمت اینکارو کرده
۵.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.