true love پارت ۱۲ فصل۳:
true love پارت ۱۲ فصل۳:
چند وقت بعد...
هواپیماش به زمین نشست
از هواپیما پیاده شد و عینک آفتابیشو از بالای سرش به چشم هاش زد
موهای لخت کوتاهش توی هوا پرواز میکرد
چمدونشو دستش گرفت و وارد فرودگاه شد
از اونجا تاکسی گرفت و طبق لوکیشنی که جونگ کوک براش فرستاده بود شروع به حرکت کرد
شیشه رو پایین کشید تا هوای تازه رو حس کنه
از پنجره به بیرون نگاه میکرد که ماشین ترمز کرد
راننده تاکسی:خانم رسیدیم
یونجی:ممنونم
راننده:بفرمایید من ساکتونو میارم
یونجی:از این طرف لطفا
.....................................................................................
از حموم برگشته بود
تازه موهاشو خشک کرده بود و نشسته بود روی میز و داشت کتابی که تازه شروع کرده بود رو میخوند
همینطور مشغول خوندن کتاب بود که در به صدا در اومد
لارا:بله؟
هانول:خانم مهمون دارین
لارا:مهمون؟
هانول:بله خانم
لارا:باشه...دعوتشون کن تو تا من بیام
هانول:چشم
لارا در تعجب بود...
یعنی مهمون کی میتونه باشه؟؟
لارا که کسی رو دعوت نکرده بود
توی آمریکا هم بجز نیلا و تهیونگ و خانوادش کسی رو نداشتن که بخواد بیاد به دیدنشون
پس کی میتونست باشه؟؟
کتابش رو بست و کنار میزش گذاشت
پتو رو کنار زد بلند شد
از روی تخت بلند شد
جلوی آینه ایستاد و شونه رو برداشت
لباساش رو عوض کرد
با هر شونه ای که به موهای میزد مقدار زیادی مو میریخت
توی آینه از دیدن قیافه خودش تعجب کرده بود
حالا که دقت میکرد بیشتر از چیزی که فکر میکرد از بین رفته بود
اما بازم با این حال زیبا بود
موهاش رو از دشت بافت و از اتاق خارج شد
کم کم از پله های عمارت پایین میومد
نرده پله رو گرفته بود و جلوی پاش رو نگاه میکرد تا زمین نخوره
بعد از برداشتن آخرین پله نگاهش رو به جلو داد
یک خانم تقریبا مسن روی مبل نشسته بود و مشغول نوشیدن چایی بود
خانم زیبا و به نظر مهربونی بود
موهای مصری جو گندمیش و لباس لیمویی که پوشیده بود ترکیب جالبی بود
لارا تا به حال این خانم رو ندیده بود و براش سوال بود که این خانم چجوری اون رو میشناسه
جلوتر رفت و سلامی کرد تا توجه یونجی جلب شد
یونجی :اوه سلام...تو باید لارا باشی درسته؟
لارا:بله...خودم هستم...
یونجی:من...........
....................................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#بی_تی_اس
#جونگ_کوک
#k_pop
#bts
#jungkook
چند وقت بعد...
هواپیماش به زمین نشست
از هواپیما پیاده شد و عینک آفتابیشو از بالای سرش به چشم هاش زد
موهای لخت کوتاهش توی هوا پرواز میکرد
چمدونشو دستش گرفت و وارد فرودگاه شد
از اونجا تاکسی گرفت و طبق لوکیشنی که جونگ کوک براش فرستاده بود شروع به حرکت کرد
شیشه رو پایین کشید تا هوای تازه رو حس کنه
از پنجره به بیرون نگاه میکرد که ماشین ترمز کرد
راننده تاکسی:خانم رسیدیم
یونجی:ممنونم
راننده:بفرمایید من ساکتونو میارم
یونجی:از این طرف لطفا
.....................................................................................
از حموم برگشته بود
تازه موهاشو خشک کرده بود و نشسته بود روی میز و داشت کتابی که تازه شروع کرده بود رو میخوند
همینطور مشغول خوندن کتاب بود که در به صدا در اومد
لارا:بله؟
هانول:خانم مهمون دارین
لارا:مهمون؟
هانول:بله خانم
لارا:باشه...دعوتشون کن تو تا من بیام
هانول:چشم
لارا در تعجب بود...
یعنی مهمون کی میتونه باشه؟؟
لارا که کسی رو دعوت نکرده بود
توی آمریکا هم بجز نیلا و تهیونگ و خانوادش کسی رو نداشتن که بخواد بیاد به دیدنشون
پس کی میتونست باشه؟؟
کتابش رو بست و کنار میزش گذاشت
پتو رو کنار زد بلند شد
از روی تخت بلند شد
جلوی آینه ایستاد و شونه رو برداشت
لباساش رو عوض کرد
با هر شونه ای که به موهای میزد مقدار زیادی مو میریخت
توی آینه از دیدن قیافه خودش تعجب کرده بود
حالا که دقت میکرد بیشتر از چیزی که فکر میکرد از بین رفته بود
اما بازم با این حال زیبا بود
موهاش رو از دشت بافت و از اتاق خارج شد
کم کم از پله های عمارت پایین میومد
نرده پله رو گرفته بود و جلوی پاش رو نگاه میکرد تا زمین نخوره
بعد از برداشتن آخرین پله نگاهش رو به جلو داد
یک خانم تقریبا مسن روی مبل نشسته بود و مشغول نوشیدن چایی بود
خانم زیبا و به نظر مهربونی بود
موهای مصری جو گندمیش و لباس لیمویی که پوشیده بود ترکیب جالبی بود
لارا تا به حال این خانم رو ندیده بود و براش سوال بود که این خانم چجوری اون رو میشناسه
جلوتر رفت و سلامی کرد تا توجه یونجی جلب شد
یونجی :اوه سلام...تو باید لارا باشی درسته؟
لارا:بله...خودم هستم...
یونجی:من...........
....................................................................................
#فیک
#کی_پاپ
#بی_تی_اس
#جونگ_کوک
#k_pop
#bts
#jungkook
۵.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.