P1
P1
& تهیونگ آماده ای ؟
تهیونگ یقشو مرتب کرد و گفت : آمادم.
سوجین به تهیونگ نگاه کرد و لبخندی زد و به سمتش رفت : دوباره کرواتت و کج بستی..نمیخوای بزرگ شی ؟
تهیونگ لب های سوجین و بوسید و گفت : تا وقتی زنم بران کرواتمو میبنده چرا خودم ببندمش؟
سوجین خندید و گفت : بریم نینی کوچولو؟
بریم.
سوار ماشین شدن و به سمت خونه ی دوست سوجین حرکت کردن : خب دوستت چطوریه ؟
& وای تهیونگ نمیدونی چقدر دختر خوبیه. چند ماه پیش تو محل کارم باهاش آشنا شدم. احساس میکنم خواهرمه. شوهرشم خیلی مرد خوبیه مطمعنم اگه ببینیش خوشت میاد...
سوجین به بیرون نگاه کرد و گفت : عه رسیدیم همینجاست.
تهیونگ ماشین و پارک کرد و با همدیگه به سمت خونه ی دوست سوجین رفتن. سوجین زنگ رو فشار داد و بعد از چند ثانیه در باز شد : سوجین.
# هرا...
سوجین و هرا هم رو بغل کردن و حسابی گرم احوال پرسی و صحبت کردن شدن و تهیونگ به دو چشم قهوه ای رو به روش خیره شده بود. چشم هایی که آخرین بار ۱۱ سال پیش دیده بود.
& تهیونگ ؟
تهیونگ با سردرگمی گفت : بله ؟
& چیزی شده ؟
تهیونگ سریع خودشو جمع و جور کرد : نه خوبم فقط منتظر بودم احوال پرسی تون تموم بشه.
سوجین و هرا خندیدند. هرا دستشو آورد جلو گفت : سلام آقای کیم از آشناییتون خوش وقتم.
منم همینطور خانم چا.
تهیونگ دستشو جلوی مرد رو به روش برد و گفت : سلام... من کیم تهیونگ هستم از آشناییتون خوش وقتم.
فرد رو به رو به تهیونگ دست داد : سلام منم جئون جونگ کوک هستم خیلی خوشحالم از آشناییتون بفرمایید داخل.
# اوه بله بفرمایید.
و همگی وارد خونه شدند.........
& تهیونگ آماده ای ؟
تهیونگ یقشو مرتب کرد و گفت : آمادم.
سوجین به تهیونگ نگاه کرد و لبخندی زد و به سمتش رفت : دوباره کرواتت و کج بستی..نمیخوای بزرگ شی ؟
تهیونگ لب های سوجین و بوسید و گفت : تا وقتی زنم بران کرواتمو میبنده چرا خودم ببندمش؟
سوجین خندید و گفت : بریم نینی کوچولو؟
بریم.
سوار ماشین شدن و به سمت خونه ی دوست سوجین حرکت کردن : خب دوستت چطوریه ؟
& وای تهیونگ نمیدونی چقدر دختر خوبیه. چند ماه پیش تو محل کارم باهاش آشنا شدم. احساس میکنم خواهرمه. شوهرشم خیلی مرد خوبیه مطمعنم اگه ببینیش خوشت میاد...
سوجین به بیرون نگاه کرد و گفت : عه رسیدیم همینجاست.
تهیونگ ماشین و پارک کرد و با همدیگه به سمت خونه ی دوست سوجین رفتن. سوجین زنگ رو فشار داد و بعد از چند ثانیه در باز شد : سوجین.
# هرا...
سوجین و هرا هم رو بغل کردن و حسابی گرم احوال پرسی و صحبت کردن شدن و تهیونگ به دو چشم قهوه ای رو به روش خیره شده بود. چشم هایی که آخرین بار ۱۱ سال پیش دیده بود.
& تهیونگ ؟
تهیونگ با سردرگمی گفت : بله ؟
& چیزی شده ؟
تهیونگ سریع خودشو جمع و جور کرد : نه خوبم فقط منتظر بودم احوال پرسی تون تموم بشه.
سوجین و هرا خندیدند. هرا دستشو آورد جلو گفت : سلام آقای کیم از آشناییتون خوش وقتم.
منم همینطور خانم چا.
تهیونگ دستشو جلوی مرد رو به روش برد و گفت : سلام... من کیم تهیونگ هستم از آشناییتون خوش وقتم.
فرد رو به رو به تهیونگ دست داد : سلام منم جئون جونگ کوک هستم خیلی خوشحالم از آشناییتون بفرمایید داخل.
# اوه بله بفرمایید.
و همگی وارد خونه شدند.........
۵.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.