P10
P10
ا.ت به جونگ کوک خیره شد.
+ چیزی شده ؟
_ میری عقب؟
+ عقب ؟
ا.ت به نشان ی تائید سرشو تکون داد.
جونگ کوک آروم به عقب رفت.
ا.ت با استفاده از شاه کلید در قفس رو باز کرد.
+ تو داری چیکار میکنی ؟
_ دارم آزادت میکنم.
دست جونگ کوک و گرفت و به دنبال خودش کشید : بیا بریم.
جونگ کوک ناگهان ایستاد و گفت : چی ؟
_ بیا بریم دیگه...
+ ولی من نمیتونم.
_ میتونی.
+ ولی....
_ جونگ کوک آروم پاهات رو بزار زمین.
جونگ کوک آروم به زمین نگاه کرد و آروم پاشو گذاشت رو زمین و از قفس بیرون اومد: بلاخره بعد از ۱۰۰۰ سال آزاد شدم.
ا.ت آروم شروع کرد به بال زدن: بال بزن.
+ ا.ت من نمیفهمم چه اتفاقی افتاده من هزار ساله بال نزدم نمیتو.....
_ بال بزن.
جونگ کوک آروم شروع کرد به بال زدن و از رو زمین بلند شد.
_ آفرین.
و محکم جونگ کوک رو بغل کرد.
جونگ کوک که شوکه شده بود آروم دستاشو دور کمر ا.ت حلقه کرد.
ا.ت آروم از آغوش بزرگ جونگ کوک بیرون اومد و به چشمهاش خیره شد.
جونگ کوک با نگاه خماری به چشم های ا.ت خیره شد: میدونی از وقتی دیدمت میخواستم چیکار کنم ؟
_ چیکار؟
+ اینکار...
آروم صورت ا.ت رو قاب کرد و لباشو بوسید...
بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن. جونگ کوک به چشم های ا.ت خیره شد و گفت : تو من و دیوونه میکنی.....
و دوباره لب هایش را روی لب های ا.ت گذاشت.....
ا.ت به جونگ کوک خیره شد.
+ چیزی شده ؟
_ میری عقب؟
+ عقب ؟
ا.ت به نشان ی تائید سرشو تکون داد.
جونگ کوک آروم به عقب رفت.
ا.ت با استفاده از شاه کلید در قفس رو باز کرد.
+ تو داری چیکار میکنی ؟
_ دارم آزادت میکنم.
دست جونگ کوک و گرفت و به دنبال خودش کشید : بیا بریم.
جونگ کوک ناگهان ایستاد و گفت : چی ؟
_ بیا بریم دیگه...
+ ولی من نمیتونم.
_ میتونی.
+ ولی....
_ جونگ کوک آروم پاهات رو بزار زمین.
جونگ کوک آروم به زمین نگاه کرد و آروم پاشو گذاشت رو زمین و از قفس بیرون اومد: بلاخره بعد از ۱۰۰۰ سال آزاد شدم.
ا.ت آروم شروع کرد به بال زدن: بال بزن.
+ ا.ت من نمیفهمم چه اتفاقی افتاده من هزار ساله بال نزدم نمیتو.....
_ بال بزن.
جونگ کوک آروم شروع کرد به بال زدن و از رو زمین بلند شد.
_ آفرین.
و محکم جونگ کوک رو بغل کرد.
جونگ کوک که شوکه شده بود آروم دستاشو دور کمر ا.ت حلقه کرد.
ا.ت آروم از آغوش بزرگ جونگ کوک بیرون اومد و به چشمهاش خیره شد.
جونگ کوک با نگاه خماری به چشم های ا.ت خیره شد: میدونی از وقتی دیدمت میخواستم چیکار کنم ؟
_ چیکار؟
+ اینکار...
آروم صورت ا.ت رو قاب کرد و لباشو بوسید...
بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن. جونگ کوک به چشم های ا.ت خیره شد و گفت : تو من و دیوونه میکنی.....
و دوباره لب هایش را روی لب های ا.ت گذاشت.....
۵.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.