The last part
The last part
_ هی صبر کن منم بیام.
+ خیلی وقته پرواز نکردم واقعا احساس آزادی میکنم.
اون لبخندی زد و سریعتر پرواز کرد که به جونگ کوک برسه.
فلش بک به گفت و گوی ا.ت و الهه :
_ چی؟؟؟؟ منم با جونگ کوک برم ؟
# درسته.
_ ولی آخه چرا ؟
# مگه جونگ کوک و دوست نداری ؟
_ اون تمام زندگیه منه. من به خاطر اون هر کاری میکنم.
# خب پس برو. این پاداش منه به تو.
_ خانوادم چی ؟
# تو و جونگ کوک زندگیه دوباره ای رو در دنیای انسان ها تجربه خواهید کرد. شما دوباره از اول متولد میشید و همهچیز رو فراموش میکنید. ضمنا تو هم از حافظه
همه ی اهالی این دنیا پاک میشی. شما زندگی خوبی خواهید داشت.
_ اونوقت چطوری میخوایم بریم اون دنیا ؟
# دروازه این دنیا و اون دنیا سالی یک بار به مدت چند دقیقه باز میشه و شما میتونید ازش عبور کنید.
پایان فلش بک.
_ جونگ کوک بیا این طرف.
+ داریم کجا میریم؟
ا.ت دست جونگ کوک رو گرفت و گفت : دنبالم بیا.
+ ولی....
ا.ت انگشت اشارشو رو لبای جونگ کوک گذاشت و گفت : هیس....
جونگ کوک به سرعت لبای ا.ت رو بوسید.
ا.ت که سرخ شده بود سریع خودشو جمع و جور کرد و گفت : باید بریم تو این غار.
در نهایت اینقد جلو رفتن که به دروازه رسیدن.
_ رسیدیم .
+ به کجا.
# به دنیای انسان ها.
جونگ کوک که با شنیدن صدای آشنا شوکه شده بود برگشت و همون کسی رو دید که براش اون هزار سال رو درست کرده بود:
الهه ی بزرگ.
# میبینم کسی رو پیدا کردی که براش جونتم میدی.
جونگ کوک به ا.ت نگاه کرد و محکم به خودش چسبوند : اون دلیل نفس کشیدنمه.
الهه لبخندی زد و گفت : خوبه. تو قراره بری توی دنیای انسان ها و شروع جدیدی داشته باشی. با ا.ت.
مکثی کرد و ادامه داد : دروازه باز شد. میتونین برین.
جونگ کوک دست ا.ت رو محکم گرفت و به سمت دروازه رفتن.
به سمت الهه برگشتن و با هم گفتن: متشکریم.
الهه لبخند زد.
جونگ کوک به ا.ت گفت : آماده ای ؟
_ برای زندگی با تو بیشتر از هر چیزی آماده ام.
و با هم از دروازه عبور کردند.........
The end.
_ هی صبر کن منم بیام.
+ خیلی وقته پرواز نکردم واقعا احساس آزادی میکنم.
اون لبخندی زد و سریعتر پرواز کرد که به جونگ کوک برسه.
فلش بک به گفت و گوی ا.ت و الهه :
_ چی؟؟؟؟ منم با جونگ کوک برم ؟
# درسته.
_ ولی آخه چرا ؟
# مگه جونگ کوک و دوست نداری ؟
_ اون تمام زندگیه منه. من به خاطر اون هر کاری میکنم.
# خب پس برو. این پاداش منه به تو.
_ خانوادم چی ؟
# تو و جونگ کوک زندگیه دوباره ای رو در دنیای انسان ها تجربه خواهید کرد. شما دوباره از اول متولد میشید و همهچیز رو فراموش میکنید. ضمنا تو هم از حافظه
همه ی اهالی این دنیا پاک میشی. شما زندگی خوبی خواهید داشت.
_ اونوقت چطوری میخوایم بریم اون دنیا ؟
# دروازه این دنیا و اون دنیا سالی یک بار به مدت چند دقیقه باز میشه و شما میتونید ازش عبور کنید.
پایان فلش بک.
_ جونگ کوک بیا این طرف.
+ داریم کجا میریم؟
ا.ت دست جونگ کوک رو گرفت و گفت : دنبالم بیا.
+ ولی....
ا.ت انگشت اشارشو رو لبای جونگ کوک گذاشت و گفت : هیس....
جونگ کوک به سرعت لبای ا.ت رو بوسید.
ا.ت که سرخ شده بود سریع خودشو جمع و جور کرد و گفت : باید بریم تو این غار.
در نهایت اینقد جلو رفتن که به دروازه رسیدن.
_ رسیدیم .
+ به کجا.
# به دنیای انسان ها.
جونگ کوک که با شنیدن صدای آشنا شوکه شده بود برگشت و همون کسی رو دید که براش اون هزار سال رو درست کرده بود:
الهه ی بزرگ.
# میبینم کسی رو پیدا کردی که براش جونتم میدی.
جونگ کوک به ا.ت نگاه کرد و محکم به خودش چسبوند : اون دلیل نفس کشیدنمه.
الهه لبخندی زد و گفت : خوبه. تو قراره بری توی دنیای انسان ها و شروع جدیدی داشته باشی. با ا.ت.
مکثی کرد و ادامه داد : دروازه باز شد. میتونین برین.
جونگ کوک دست ا.ت رو محکم گرفت و به سمت دروازه رفتن.
به سمت الهه برگشتن و با هم گفتن: متشکریم.
الهه لبخند زد.
جونگ کوک به ا.ت گفت : آماده ای ؟
_ برای زندگی با تو بیشتر از هر چیزی آماده ام.
و با هم از دروازه عبور کردند.........
The end.
۶.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.