فیک جداناپذیر پارت ۷۰
فیک جداناپذیر پارت ۷۰
از زبان ات
وقتی وارد سالن ورودی ساختمون شدم چونگ هی رو دیدم که داشت هی دور خودش رژه می رفت تا منو دید سریع اومد سمتم
این اینجا چیکار می کرد؟ چرا انقدر تیپ زده بود؟
چونگ هی: واااایی ات می دونی چند ساعته که منتظرتم
جونگ کوک منو کشت هزار بار منو زنده به گور کرد که تو کجایی
درباره ی چی حرف می زد برای چی منتظرم بود؟
چونگ هی: زود باش بیا بریم یه وقت جونگ کوک نیاد بگه تا الان کجا بودی اگه ببینه انقدر منتظرش گذاشتی دنیا رو رو سرش خراب کنه خیلی نگرانت بود
دستمو گرفت و با خودش کشوندم برد یه جا که یه محوطه ی بسته بود بیشتر شبیه پارتی بود نمی دونستم اینجا چه خبره
چونگ هی گفت همینجا بمونم تا جونگ کوک بیاد منم نمی دونم اصلأ کجام و اینجا چه خبره خشکم زده بود
همه آرایشای خیلی غلیظ و سنگین و لباسای تنگ و خیلی باز پوشیده بودن همه هم اکثراً استایل مشکی داشتن یعنی من اینجا تک بودم
همه بدجور نگام می کردن انگار اصلا تا به حال آدم ندیدن داشتم از خجالت آب میشدم وقتی بیشتر دقت کردم دیدم همون دختره آنا هم اینجاست چقدر بلند بلند می خندید و طلب توجه می کرد
پس این چونگ هی کجا رفت؟ جونگ کوک کجاست؟ اینجا چه خبره؟
رفتم یکم اطرافو گشتم تا جونگ کوک یا چونگ هی رو پیدا کنم صدای پچ پچ های زیادی به گوشم می رسید که در موردم می گفتن
یدفه صدای همون دختره آنا باعث سکوت ناگهانی مجلسش شد همه برگشتن سمتش
آنا: خانوم ها و آقایان از همه گیه شما بابت اینکه به جشن تولد ۲۸ سالگی جونگ کوک تشریف آوردین ممنونم...
یعنی اینجا براش جشن تولد گرفته بودن و من بی خبر بودم؟ یعنی همه ی اون برنامه ریزی هام الکی بودن؟ من انقدر با اون همه عشق و علاقه بابتشون وقت گزاشتم و زحمت کشیدم این شه؟ البته فقط و فقط بخاطر عشقی که به جونگ کوک دارم تک تک اون کارهارو با عشق و علاقه انجام دادم
اما پس چونگ هی چی میگفت که جونگ کوک منتظرم بوده ولی من دیر اومدم یعنی بهم اطلاع رسانی نشده بود که بیام اینجا؟
یدفه حس کردم دست یه نفر دور کمرم حلقه شد و از پشت منو گرفت...
از زبان ات
وقتی وارد سالن ورودی ساختمون شدم چونگ هی رو دیدم که داشت هی دور خودش رژه می رفت تا منو دید سریع اومد سمتم
این اینجا چیکار می کرد؟ چرا انقدر تیپ زده بود؟
چونگ هی: واااایی ات می دونی چند ساعته که منتظرتم
جونگ کوک منو کشت هزار بار منو زنده به گور کرد که تو کجایی
درباره ی چی حرف می زد برای چی منتظرم بود؟
چونگ هی: زود باش بیا بریم یه وقت جونگ کوک نیاد بگه تا الان کجا بودی اگه ببینه انقدر منتظرش گذاشتی دنیا رو رو سرش خراب کنه خیلی نگرانت بود
دستمو گرفت و با خودش کشوندم برد یه جا که یه محوطه ی بسته بود بیشتر شبیه پارتی بود نمی دونستم اینجا چه خبره
چونگ هی گفت همینجا بمونم تا جونگ کوک بیاد منم نمی دونم اصلأ کجام و اینجا چه خبره خشکم زده بود
همه آرایشای خیلی غلیظ و سنگین و لباسای تنگ و خیلی باز پوشیده بودن همه هم اکثراً استایل مشکی داشتن یعنی من اینجا تک بودم
همه بدجور نگام می کردن انگار اصلا تا به حال آدم ندیدن داشتم از خجالت آب میشدم وقتی بیشتر دقت کردم دیدم همون دختره آنا هم اینجاست چقدر بلند بلند می خندید و طلب توجه می کرد
پس این چونگ هی کجا رفت؟ جونگ کوک کجاست؟ اینجا چه خبره؟
رفتم یکم اطرافو گشتم تا جونگ کوک یا چونگ هی رو پیدا کنم صدای پچ پچ های زیادی به گوشم می رسید که در موردم می گفتن
یدفه صدای همون دختره آنا باعث سکوت ناگهانی مجلسش شد همه برگشتن سمتش
آنا: خانوم ها و آقایان از همه گیه شما بابت اینکه به جشن تولد ۲۸ سالگی جونگ کوک تشریف آوردین ممنونم...
یعنی اینجا براش جشن تولد گرفته بودن و من بی خبر بودم؟ یعنی همه ی اون برنامه ریزی هام الکی بودن؟ من انقدر با اون همه عشق و علاقه بابتشون وقت گزاشتم و زحمت کشیدم این شه؟ البته فقط و فقط بخاطر عشقی که به جونگ کوک دارم تک تک اون کارهارو با عشق و علاقه انجام دادم
اما پس چونگ هی چی میگفت که جونگ کوک منتظرم بوده ولی من دیر اومدم یعنی بهم اطلاع رسانی نشده بود که بیام اینجا؟
یدفه حس کردم دست یه نفر دور کمرم حلقه شد و از پشت منو گرفت...
۳۸.۰k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.