فیک جداناپذیر پارت ۶۹
فیک جداناپذیر پارت ۶۹
از زبان ات
دختره ی لوس و افاده ای با کاراش هی برام خط و نشون می کشید که انگار الهه ای یا ملکه یا فرشته یا خداییه
یه آدرسی رو بهمون داد و گفت اگه می خوایم جونگ کوک رو ببینیم بریم اونجا و از عمارت زد بیرون و رفت
سونگمین و نگهبانا بهم گفتن که ممکنه جای خطرناکی برام باشه یا تله ای باشه برای بیرون کشوندن من از عمارت جایی که جونگ کوک اونجا رو برام امن درنظر گرفته بود و از همه از اجتماع پنهاهم کرده بود تا اینجوری مراقبم باشه
ولی من سمج تر و شجاع تر از این حرفا بودم که پا پس بکشم الان جونگ کوک برام از هر چیز دیگه ای مهم تره برای تا ابد جونگ کوک از همه چیز برام مهم تره
بخاطر همین تصمیم گرفتم خودم همراه با یه عالمه بادیگارد برم همون جایی که آدرسش رو داده بود و گفته بود که بیام اونجا تا جونگ کوک رو ببینم یعنی اگه اتفاقی براش افتاده باشه...
همه مخالف نظرم بودن یا اینکه حداقل سونگمین باهام بیاد
تا خواستم با یه لشگر بادیگارد از عمارت خارج شم و بریم سونگمین دستمو گرفت و برم گردوند سمت خودش
سونگمین: ات حداقل بزار من باهات بیام تنهایی نرو اینطوری خیلی خطرناکه
ات: تو رزمی کاری؟ حداقل دفاع شخصی بلدی می تونی از خودت دفاع کنی؟
سونگمین: نه اما ات...
ات: اما نداره خودم میرم نگران من نباشین خب؟ قول میدم اتفاقی برام نمی افته باشه؟
با کلی حرف بالاخره اجازه داد که برم
با چند تا ون و ماشین که حاوی تعداد بالای بادیگارد بود سمت همونجایی رفتیم که اون دختره... ایش آدرسش رو داده بود
ظاهراً مکان عجیب و ابهام برانگیزی نبود که بخاطرش نگران باشم الان فقط ذهنم پیش جونگ کوک بود که اتفاقی براش نیوفتاده باشه
از زبان ات
دختره ی لوس و افاده ای با کاراش هی برام خط و نشون می کشید که انگار الهه ای یا ملکه یا فرشته یا خداییه
یه آدرسی رو بهمون داد و گفت اگه می خوایم جونگ کوک رو ببینیم بریم اونجا و از عمارت زد بیرون و رفت
سونگمین و نگهبانا بهم گفتن که ممکنه جای خطرناکی برام باشه یا تله ای باشه برای بیرون کشوندن من از عمارت جایی که جونگ کوک اونجا رو برام امن درنظر گرفته بود و از همه از اجتماع پنهاهم کرده بود تا اینجوری مراقبم باشه
ولی من سمج تر و شجاع تر از این حرفا بودم که پا پس بکشم الان جونگ کوک برام از هر چیز دیگه ای مهم تره برای تا ابد جونگ کوک از همه چیز برام مهم تره
بخاطر همین تصمیم گرفتم خودم همراه با یه عالمه بادیگارد برم همون جایی که آدرسش رو داده بود و گفته بود که بیام اونجا تا جونگ کوک رو ببینم یعنی اگه اتفاقی براش افتاده باشه...
همه مخالف نظرم بودن یا اینکه حداقل سونگمین باهام بیاد
تا خواستم با یه لشگر بادیگارد از عمارت خارج شم و بریم سونگمین دستمو گرفت و برم گردوند سمت خودش
سونگمین: ات حداقل بزار من باهات بیام تنهایی نرو اینطوری خیلی خطرناکه
ات: تو رزمی کاری؟ حداقل دفاع شخصی بلدی می تونی از خودت دفاع کنی؟
سونگمین: نه اما ات...
ات: اما نداره خودم میرم نگران من نباشین خب؟ قول میدم اتفاقی برام نمی افته باشه؟
با کلی حرف بالاخره اجازه داد که برم
با چند تا ون و ماشین که حاوی تعداد بالای بادیگارد بود سمت همونجایی رفتیم که اون دختره... ایش آدرسش رو داده بود
ظاهراً مکان عجیب و ابهام برانگیزی نبود که بخاطرش نگران باشم الان فقط ذهنم پیش جونگ کوک بود که اتفاقی براش نیوفتاده باشه
۲۴.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.