عشق سیاه و سفید p39
عشق سیاه و سفید p39
سونگ مین:صبر کن قول میدم دیگه اذیتت نکنم قول میدم
یه نگاهی انداختم به پشت شیشه اتاق هنه اعضا براش داشتن گریه میکردن و حتی تهیونگ ....
ژل رو زدم زو دستگاه و بردمش رو ۳۵۰
سونگ مین:برت میگردونم
دستگاه رو زدم فایده نداشت بردم رو ۴۰۰ زدم فایده نداشت بردم رو ۴۵۰ با اینکه خطرناک بود نمیتونستم بزارم همینجوری بره
سونگ مین:خدایا میزنم برگرده اگه بر نگشت همنیجا جونمو بگیر اگه نگرفتی خودم خودمو همینجا میکشم
دستگاه رو زدم و دیدم ضربان قلبش به تپش افتاد دستگاه ضربان ثلبش داشت کار میکرد
سونگ مین:برگشت ،برگشت جونگ کوک برگشت(با گریه شدید و داد)برگشت خدایا شکرت
دستگاه از دستم افتاد و چشمام یهو سیاهی رفت و دیگه هچی نفهمیدم فقط دیدیم تهیونگ به سمت دوید و چشمام بسته شد ....
(چند مین بعد)
چشمامو باز کردم دیدم سرم بهم وصله و کسی کنارم نبود
سونگ مین:جونگ کوک،نامجون ،کجایین میترسم اینجوری بازی نکنید ، پرستار ،دکتر
هیچ کسی جوابمو نمیداد بلند شدم از جام سر گیجه داشتم خودمو دیدم که روی تخت بیمارستان دراز کشیدم و جونگ کوک داره گدیه میکنه با تمام توانش و داد میزنه سونگ مین بیدار شو و پرستار ها دورم جمع شدن
هرچی گفتم:جونگ کوک من اینجام چرا منو نمیبینی ،تهیونگ من اینجام ببینید ،نامجون منو میبینی دیگه مگه ن من زندم
فهمیدم که روحم از بدنم جدا شده و میگفتم ن من نمردم من زنده ام جیمین من زنده ام منو ببین ....
هیچ فایده ای نداشت هرچی صداشون میکردم نشستم و گریه کردم و با خدا گفتم:خدایا توروخدا بزار برگردم جونگ کوک رو بغل کنم باهاشون خداحافظی کنم بعد ببرم هرجایی خاستی ببری توروخدا
یه مرد با روپوش کاملا سیاه جلوم وایساد گفت:تو همین یه بار فرصت داری دیگه فرصت نداری یادت باشه پس از این فرصتت لذت ببر و انقدر به من نگو بیا منو ببر
سونگ مین:تو کی هستی ،
دیگه ندیدمش ،انگار روحم با یه شتابی برگشت تو وجودم جوری که انگار زنده زنده درچیه قلبمو شکافتن
چشمامو یهو باز کردم .....
سونگ مین:هی(نفس نفس زنان) من ....من برگشتم جونگ کوک کجایی
جونگ کوک:بهوش اومد ،دکتر بهوش اومد (با گریه)خدارو شکر
دیدم فقط داره گریه میکنه بهش گفتم:من تنهات نمیزارم جونگ کوک قول میدم(با گریه)
جونگ کوک:منم تنهات نمیزارم عروسکم قول میدم
(چند روز بعد)
امروز رفتم سر جیهوپ چون میخاستن مرخصش کنن پس گفتم بزار خودم برم پیشش ببینمش ....
سونگ مین:صبر کن قول میدم دیگه اذیتت نکنم قول میدم
یه نگاهی انداختم به پشت شیشه اتاق هنه اعضا براش داشتن گریه میکردن و حتی تهیونگ ....
ژل رو زدم زو دستگاه و بردمش رو ۳۵۰
سونگ مین:برت میگردونم
دستگاه رو زدم فایده نداشت بردم رو ۴۰۰ زدم فایده نداشت بردم رو ۴۵۰ با اینکه خطرناک بود نمیتونستم بزارم همینجوری بره
سونگ مین:خدایا میزنم برگرده اگه بر نگشت همنیجا جونمو بگیر اگه نگرفتی خودم خودمو همینجا میکشم
دستگاه رو زدم و دیدم ضربان قلبش به تپش افتاد دستگاه ضربان ثلبش داشت کار میکرد
سونگ مین:برگشت ،برگشت جونگ کوک برگشت(با گریه شدید و داد)برگشت خدایا شکرت
دستگاه از دستم افتاد و چشمام یهو سیاهی رفت و دیگه هچی نفهمیدم فقط دیدیم تهیونگ به سمت دوید و چشمام بسته شد ....
(چند مین بعد)
چشمامو باز کردم دیدم سرم بهم وصله و کسی کنارم نبود
سونگ مین:جونگ کوک،نامجون ،کجایین میترسم اینجوری بازی نکنید ، پرستار ،دکتر
هیچ کسی جوابمو نمیداد بلند شدم از جام سر گیجه داشتم خودمو دیدم که روی تخت بیمارستان دراز کشیدم و جونگ کوک داره گدیه میکنه با تمام توانش و داد میزنه سونگ مین بیدار شو و پرستار ها دورم جمع شدن
هرچی گفتم:جونگ کوک من اینجام چرا منو نمیبینی ،تهیونگ من اینجام ببینید ،نامجون منو میبینی دیگه مگه ن من زندم
فهمیدم که روحم از بدنم جدا شده و میگفتم ن من نمردم من زنده ام جیمین من زنده ام منو ببین ....
هیچ فایده ای نداشت هرچی صداشون میکردم نشستم و گریه کردم و با خدا گفتم:خدایا توروخدا بزار برگردم جونگ کوک رو بغل کنم باهاشون خداحافظی کنم بعد ببرم هرجایی خاستی ببری توروخدا
یه مرد با روپوش کاملا سیاه جلوم وایساد گفت:تو همین یه بار فرصت داری دیگه فرصت نداری یادت باشه پس از این فرصتت لذت ببر و انقدر به من نگو بیا منو ببر
سونگ مین:تو کی هستی ،
دیگه ندیدمش ،انگار روحم با یه شتابی برگشت تو وجودم جوری که انگار زنده زنده درچیه قلبمو شکافتن
چشمامو یهو باز کردم .....
سونگ مین:هی(نفس نفس زنان) من ....من برگشتم جونگ کوک کجایی
جونگ کوک:بهوش اومد ،دکتر بهوش اومد (با گریه)خدارو شکر
دیدم فقط داره گریه میکنه بهش گفتم:من تنهات نمیزارم جونگ کوک قول میدم(با گریه)
جونگ کوک:منم تنهات نمیزارم عروسکم قول میدم
(چند روز بعد)
امروز رفتم سر جیهوپ چون میخاستن مرخصش کنن پس گفتم بزار خودم برم پیشش ببینمش ....
۴۸.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.