چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک 🪷🩰
part2
درخواستی
ات ویو
باگریه روی تخت خوابیدم. لخت بودم.. اون عوضی خودشو تمیز کرد و لباسشو پوشید...
+ ازت متنفرم
^ ولی مال منی
+ خفه شو*فریاد*
^ به بابا چیزی بگی میکشمت
+ هق ....
^ ببند
از اتاق بیرون رفت و از خونه خارج شد
صدای هق هق ات بلند شد
+مگه چیکار کردم.. که داداش بی غیرتم باید بهم تجاوز کنه؟
+ ازت .. هق متنفرم.. وایسا به بابا میگم.. هرچقدر میخوای منو تهدید کن..
خودمو کمیز کردم و به سمت حموم رفتم، شیر آب رو باز کردم و شروع کردم به حموم کردن، اشک میریختم و دلم درد میکرد، بدنم رو شستم .
خیلی درد داشتم و ترسیده بودم. بعد از حموم، حوله ام رو برداشتم و پوشیدم، یه لباس پوشیدم و موهامرو سشوار کشیدم...
+ مامانی.. کاش بودی میدیدی... هق...
در باز شد.. جونگکوک وارد شد
- پرنسس من کجاست؟
ات اشکاشو پاک کردو صداشو صاف کرد...
جونگکوک وارد اتاق شد
- سلام دختر کوچولوی من..
+ س...سلام..
- چیشده؟
+ هیچی...
-مطمئنی عزیزم؟ حالت خوب نیست دخترم..
+بابا.... میتونم بهت اعتماد کنم...
- آره قشنگم، چیشده؟
+ میترسم بگم...
- بگو نترس.. هرچی باشه من پشتتم
+قول میدی به سوهو نگی
- قول میدم
+بابا.. هق امروز یه اتفاق بد افتاد
- چی شد پرنسسم؟
+ بابا.. هق وقتی نبودی... سوهو ..
- سوهو چی؟ بگو دختر داری نگرانم میکنی خب...
+ سوهو اومد خونه..بهم تجاوز کرد..
باگریه گفتم و پدرشو بغل کرد
- چ...چی؟
+ قسم میخورم تقصیر من نبود.. هق.. بابا..
- شوخی میکنی دیگه؟ سوهو تجاوز کرد؟!
+بابا بخدا راست میگم.. میترسم.. هق دلم درد میکنه
-بگردم ... خیلی درد داری؟
+آره.. هق
- گریه نکن دخترم.. حسابشو میرسم..
در باز صد سوهو اومد داخل
+ بابا...
جونگکوک اهمیت نداد وارد اتاق پذیرایی شد
^ عه سلام بابایی
جونگکوک طوهو رو محکم به دیوار چسبوند
- یعنی یه ذره.. یه ذره غیرت نداری لجن...
^چی میگی بابا؟
- خفه شو ... خوب میدونی چی میگم
part2
درخواستی
ات ویو
باگریه روی تخت خوابیدم. لخت بودم.. اون عوضی خودشو تمیز کرد و لباسشو پوشید...
+ ازت متنفرم
^ ولی مال منی
+ خفه شو*فریاد*
^ به بابا چیزی بگی میکشمت
+ هق ....
^ ببند
از اتاق بیرون رفت و از خونه خارج شد
صدای هق هق ات بلند شد
+مگه چیکار کردم.. که داداش بی غیرتم باید بهم تجاوز کنه؟
+ ازت .. هق متنفرم.. وایسا به بابا میگم.. هرچقدر میخوای منو تهدید کن..
خودمو کمیز کردم و به سمت حموم رفتم، شیر آب رو باز کردم و شروع کردم به حموم کردن، اشک میریختم و دلم درد میکرد، بدنم رو شستم .
خیلی درد داشتم و ترسیده بودم. بعد از حموم، حوله ام رو برداشتم و پوشیدم، یه لباس پوشیدم و موهامرو سشوار کشیدم...
+ مامانی.. کاش بودی میدیدی... هق...
در باز شد.. جونگکوک وارد شد
- پرنسس من کجاست؟
ات اشکاشو پاک کردو صداشو صاف کرد...
جونگکوک وارد اتاق شد
- سلام دختر کوچولوی من..
+ س...سلام..
- چیشده؟
+ هیچی...
-مطمئنی عزیزم؟ حالت خوب نیست دخترم..
+بابا.... میتونم بهت اعتماد کنم...
- آره قشنگم، چیشده؟
+ میترسم بگم...
- بگو نترس.. هرچی باشه من پشتتم
+قول میدی به سوهو نگی
- قول میدم
+بابا.. هق امروز یه اتفاق بد افتاد
- چی شد پرنسسم؟
+ بابا.. هق وقتی نبودی... سوهو ..
- سوهو چی؟ بگو دختر داری نگرانم میکنی خب...
+ سوهو اومد خونه..بهم تجاوز کرد..
باگریه گفتم و پدرشو بغل کرد
- چ...چی؟
+ قسم میخورم تقصیر من نبود.. هق.. بابا..
- شوخی میکنی دیگه؟ سوهو تجاوز کرد؟!
+بابا بخدا راست میگم.. میترسم.. هق دلم درد میکنه
-بگردم ... خیلی درد داری؟
+آره.. هق
- گریه نکن دخترم.. حسابشو میرسم..
در باز صد سوهو اومد داخل
+ بابا...
جونگکوک اهمیت نداد وارد اتاق پذیرایی شد
^ عه سلام بابایی
جونگکوک طوهو رو محکم به دیوار چسبوند
- یعنی یه ذره.. یه ذره غیرت نداری لجن...
^چی میگی بابا؟
- خفه شو ... خوب میدونی چی میگم
- ۲۰.۷k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط