عشق مافیایی من
عشق مافیایی من
پارت۳۴
وقتی رسیدیم من رو توی دم در مجتمع پیاده کرد تا بره ماشین رو بزاره تو پارکینگ مجتمع
رفتم تو همونطوری منتظر بودم که تشنم شد رفتم تو ی مغازه که اب بگیرم از مغازه که اومدم بیرون خواستم درشو باز کنم که دستمالی دم دهنم قرار گرفت و اخرین چیزی که یادم میاد اینه که منو بردن تو ی ون مشکی...
جیا ویو
تو حیاط بودم که ماشین جیمین رو دیدم یکی از بادیگاردا در رو براش باز کرد وقتی پیاده شد دستاشو برام باز کرد که منم دویدم سمتش و پریدم بغلش سلام کردم که اونم جوابمو داد بعدش باهم رفتیم بالا وقتی جیمین نشست رفتم براش اب بیارم وقتی برگشتم دیدم جیمین با چهره ای ترسیده و نگران داره با تلفن حرف میزنه منم نگران شدم و سریع رفتم پیشش داشت ادرس جایی رو میگرفت تلفن رو که قط کرد پرسیدم
جیا :جیمین چی شده
درحالی که میرفت سمت در گفت
جیمین: ات گم شده
جیا: چییی وایسا، منم میام
رفتیم سوار که شدیم جیمین ماشین رو روشن کرد و کل راه من پوست لبمو میکندم
ادامه دارد....
۵ تا فالو
پارت۳۴
وقتی رسیدیم من رو توی دم در مجتمع پیاده کرد تا بره ماشین رو بزاره تو پارکینگ مجتمع
رفتم تو همونطوری منتظر بودم که تشنم شد رفتم تو ی مغازه که اب بگیرم از مغازه که اومدم بیرون خواستم درشو باز کنم که دستمالی دم دهنم قرار گرفت و اخرین چیزی که یادم میاد اینه که منو بردن تو ی ون مشکی...
جیا ویو
تو حیاط بودم که ماشین جیمین رو دیدم یکی از بادیگاردا در رو براش باز کرد وقتی پیاده شد دستاشو برام باز کرد که منم دویدم سمتش و پریدم بغلش سلام کردم که اونم جوابمو داد بعدش باهم رفتیم بالا وقتی جیمین نشست رفتم براش اب بیارم وقتی برگشتم دیدم جیمین با چهره ای ترسیده و نگران داره با تلفن حرف میزنه منم نگران شدم و سریع رفتم پیشش داشت ادرس جایی رو میگرفت تلفن رو که قط کرد پرسیدم
جیا :جیمین چی شده
درحالی که میرفت سمت در گفت
جیمین: ات گم شده
جیا: چییی وایسا، منم میام
رفتیم سوار که شدیم جیمین ماشین رو روشن کرد و کل راه من پوست لبمو میکندم
ادامه دارد....
۵ تا فالو
۶.۰k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.