ترس شیرینpt
ترس شیرینpt12
-پس میخوای کثیف بازی دربیاری فرانک؟باشه
5...
&زودباش کیم.
4...
&نکنه نمیتونی ببری
3...
&اگه ببازی خودم میکشمت
2...
1...
سکوت همه جارو گرفت و بعد با تشویق کردن و داد زدن مردم معلوم شد که تهیونگ این دفعه هم بازی رو برد.
شوگا که با افتخار به تهیونگ نگا میکرد به سمت جیمین خم شد
&ببین.ویکتور دوستت رو دزدید
.
هانا که متوجه تموم شدن بازی شد تعجب کرد که چرا اون مرد واینمیسه
+هعی کجا داری میری
جوابش سکوت بود
+با توام نگه دار
با کم شدن سرعت موتور نفس عمیقی کشید،وقتی که توقف کردن تهیونگ کلاهش رو برداشت و نیم روخش رو به سمت هانا کرد
-دلت تنگ شده بود برام کبوتر؟
+ت...تو؟
هانا از موتور اومد پایین و کلاهش رو درآورد.
-چی شد خوشت نیومد؟
تیهونگ هم همراه هانا پیاده شد به سمتش اومد
-دوست نداری دوبار امتحانش کنی،پیچیدن دستات دور کمرمو میگم
الان این آدم از اینکه هانا زخمیش کرده بود ازش عصبی نبود؟نمیخواست بلایی سرش بیاره ؟
هانا قدمی سمت تهیونگ برداشت و یقه اش رو گرفت
+گورتو گم کن تیهونگ،نزار به چیزی که نمیخوام تبدیل شم.
-هرچی باشه قبول میکنم
هانا با حرفای تیهونگ دستاش رو از یقه مرد برداشت
+تو یه شیطانی تهیونگ
و بعد پشتش رو کرد و سعی کرد از مرد دور بشه که دستی دور کمرش حلقه شد و بعد از روی زمین بلند شد
-و تو یاد میگیری این شیطان رو دوست داشته باشی هانا،چون تو تنها کسی هستی که جلوش زانو میزنه.
ولی بعد خیلی راحت دختر رو موتور گذاشت و تاجایی که میتونست گاز داد و از اونجا دور شد.
+چیکار میکنی کجا میری؟
-جایی که شک ندارم خوشت میاد؟
با سرعتی که تهیونگ داشت هانا برای امنیت خودش مجبور بود کمرش رو بگیره
+مگه اینکه قبرستون باشه
-شاید باشه
+دو قطبی روانی.
-پس میخوای کثیف بازی دربیاری فرانک؟باشه
5...
&زودباش کیم.
4...
&نکنه نمیتونی ببری
3...
&اگه ببازی خودم میکشمت
2...
1...
سکوت همه جارو گرفت و بعد با تشویق کردن و داد زدن مردم معلوم شد که تهیونگ این دفعه هم بازی رو برد.
شوگا که با افتخار به تهیونگ نگا میکرد به سمت جیمین خم شد
&ببین.ویکتور دوستت رو دزدید
.
هانا که متوجه تموم شدن بازی شد تعجب کرد که چرا اون مرد واینمیسه
+هعی کجا داری میری
جوابش سکوت بود
+با توام نگه دار
با کم شدن سرعت موتور نفس عمیقی کشید،وقتی که توقف کردن تهیونگ کلاهش رو برداشت و نیم روخش رو به سمت هانا کرد
-دلت تنگ شده بود برام کبوتر؟
+ت...تو؟
هانا از موتور اومد پایین و کلاهش رو درآورد.
-چی شد خوشت نیومد؟
تیهونگ هم همراه هانا پیاده شد به سمتش اومد
-دوست نداری دوبار امتحانش کنی،پیچیدن دستات دور کمرمو میگم
الان این آدم از اینکه هانا زخمیش کرده بود ازش عصبی نبود؟نمیخواست بلایی سرش بیاره ؟
هانا قدمی سمت تهیونگ برداشت و یقه اش رو گرفت
+گورتو گم کن تیهونگ،نزار به چیزی که نمیخوام تبدیل شم.
-هرچی باشه قبول میکنم
هانا با حرفای تیهونگ دستاش رو از یقه مرد برداشت
+تو یه شیطانی تهیونگ
و بعد پشتش رو کرد و سعی کرد از مرد دور بشه که دستی دور کمرش حلقه شد و بعد از روی زمین بلند شد
-و تو یاد میگیری این شیطان رو دوست داشته باشی هانا،چون تو تنها کسی هستی که جلوش زانو میزنه.
ولی بعد خیلی راحت دختر رو موتور گذاشت و تاجایی که میتونست گاز داد و از اونجا دور شد.
+چیکار میکنی کجا میری؟
-جایی که شک ندارم خوشت میاد؟
با سرعتی که تهیونگ داشت هانا برای امنیت خودش مجبور بود کمرش رو بگیره
+مگه اینکه قبرستون باشه
-شاید باشه
+دو قطبی روانی.
- ۶.۳k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط