رمان اشفتگی
رمان اشفتگی
پارت 3۸
یونگی هوم
ا. ت میخوام خونتو ببینم
یونگی باش فردا با بقیه میریم خونه ای من
ا. ت ن الان بریم
یونگی ا. ت الان حالت خوش نیست
ا. ت حالم خوب
یونگی ا. ت چند ساعت پیش داشته از ترس این که بریم خونم سکته میکردی الان میخوای بری خونم؟
ا. ت الان میخوام برم خونت
یونگی باش
ا. ت مرسی ددی
و خوب ا. ت و یونگی میرن ب عمارت
یونگی ا. ت لباس توی اون کمد هست میتونی لباساتوعوض کنی
ا. ت باش و ا. ت میر لباساشو عوض میکن
یونگی ا. ت من میرم بخوابم
ا. ت باش
و میرن بخوابن که ردوبرق میزن
( الان واقعا دار ردوبرق میزن)
( بگم ک ا. ت از ردوبرق میترس مثل خودم)
ا. ت از صدای ردوبرق میترس و از ترس میر پیش یونگی
ا. ت یونگی
یونگی چیشد
ا. ت میش پیشت بمونم
یونگی ار ولی چرا
ا. ت از صدای ردوبرق میترسم
یونگی عا نترس خوشگلم بیا اینجا
و یونگی ا. ت رو بغل میکن و میخوابن
(ویو صبح)
ا. ت وقتی بیدار شدم یونگی رو دیدم خواب بود موهاش بهم ریخت بود خیلی گوگولی شد بود ک گفت
یونگی هی اگ اینجوری بهم زل بزنی نمیتونم بخوابم
ا. ت هی خوابالو پاشو هنوز میخواد بخواب
یونگی هی دختر ساکت شو میخوام یکم دیگ بوی تنتو حس کنم
ا.ت پاشو دیگ امروز میخوام برم خرید
یونگی چی خرید واس چی
ا. ت واس اون کوچولو ک دیروز باهات اومد لباس براش بگیرم
یونگی باش ولی چرا اینقدر مهربون شدی
ا. ت یعنی من مهربون نیستم
یونگی ن منظورم این ک چرا یهو اینقدر بچه دوست شدی
ا. ت نمیدونم اون کوچولو خیلی بانمک
یونگی ار بانمک
پارت 3۸
یونگی هوم
ا. ت میخوام خونتو ببینم
یونگی باش فردا با بقیه میریم خونه ای من
ا. ت ن الان بریم
یونگی ا. ت الان حالت خوش نیست
ا. ت حالم خوب
یونگی ا. ت چند ساعت پیش داشته از ترس این که بریم خونم سکته میکردی الان میخوای بری خونم؟
ا. ت الان میخوام برم خونت
یونگی باش
ا. ت مرسی ددی
و خوب ا. ت و یونگی میرن ب عمارت
یونگی ا. ت لباس توی اون کمد هست میتونی لباساتوعوض کنی
ا. ت باش و ا. ت میر لباساشو عوض میکن
یونگی ا. ت من میرم بخوابم
ا. ت باش
و میرن بخوابن که ردوبرق میزن
( الان واقعا دار ردوبرق میزن)
( بگم ک ا. ت از ردوبرق میترس مثل خودم)
ا. ت از صدای ردوبرق میترس و از ترس میر پیش یونگی
ا. ت یونگی
یونگی چیشد
ا. ت میش پیشت بمونم
یونگی ار ولی چرا
ا. ت از صدای ردوبرق میترسم
یونگی عا نترس خوشگلم بیا اینجا
و یونگی ا. ت رو بغل میکن و میخوابن
(ویو صبح)
ا. ت وقتی بیدار شدم یونگی رو دیدم خواب بود موهاش بهم ریخت بود خیلی گوگولی شد بود ک گفت
یونگی هی اگ اینجوری بهم زل بزنی نمیتونم بخوابم
ا. ت هی خوابالو پاشو هنوز میخواد بخواب
یونگی هی دختر ساکت شو میخوام یکم دیگ بوی تنتو حس کنم
ا.ت پاشو دیگ امروز میخوام برم خرید
یونگی چی خرید واس چی
ا. ت واس اون کوچولو ک دیروز باهات اومد لباس براش بگیرم
یونگی باش ولی چرا اینقدر مهربون شدی
ا. ت یعنی من مهربون نیستم
یونگی ن منظورم این ک چرا یهو اینقدر بچه دوست شدی
ا. ت نمیدونم اون کوچولو خیلی بانمک
یونگی ار بانمک
۲۶.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.