زندگی پر معنا

زندگی پر معنا
پارت اخر 40

کوک با یه حرکت پیرهنو از تنش جدا کرد. گرفت از کمر ات و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد.
کوک: نمیزارم بهت سخت بگذره چاگیا.
ات با ناز خندید: میدونم.

با بوسیدن همدیگه تلو تلو به سمت اتاق حدکت کردن و در اتاقو باز کردن کوک ات انداخت رو تخت و روش خیمه زد.
کوک و ات باهم کیس فرانسوی رفتن. کوک با بوسه های ریز رفت سمت گردن ات رفت و کیس مارک های عمیقی گذاشت.
(و رفت سراغ عملیات)
گفتم که داخل اصمات گفتن خوب نیستم.

ویو به صبح.
+پاشدم دیدم داخل بغل کوکم پاشدم.
هوی کوک پاشو.
_ولم خو میخوام بخوابم (خواب الود)
+پاشو دیگ.
_ولم کن.
ات بالشت رو برداشت و شروع کرد به کوبیدن بالشت به کوک.
کوک بلند شد ات رو با جای خودش جابه جا کرد
_اگر جونتو دوس داری برو صبحونه اماده کن.
ویو ات
تیشرتمو پوشیدم رفتم صبحونه درست کردم.
_به چه بویی میاد.
زانو زد جلوی ات و حلقه ای دراورد.
+این چیه(با ذوق)
_با من ازدواح میکنی.
+چرا که نه اقای جئون.
ات رو بغل کرد و داخل بغلش یه دور چرخوند.
ات: چوآعه
کوک: بوسیدش
پایان




امیدوارم خوشتون اومده باشه🫶🏻
دیدگاه ها (۰)

شروع رمان #خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻خلاصه: ات، یوری، یونا 3 تا دوست...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت1«ویو ات» توی خواب ناز بودم که با صد...

#زندگی پر معناپارت 39 ات+کوک_+پس من میرم اماده شم. _منتظرم....

سلام خوشگلا اومدم با فیک جدید حمایت کنید لطفا.. نام فیک: مدر...

دوست پسر دمدمی مزاج

دیدار اول ..

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط