با یاد شانه های تو سر آفریده است
با یاد شانه های تو سر آفریده است
ایزد چقدر «شانه به سر» آفریده است !
معجون «سرنوشت» مرا با «سرشت» تو
بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است !
پای مرا برای دویدن به سوي تو
پای تو را برای سفر آفریده است !
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم تو را چه زودگذر آفریده است !
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ!
تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آیينه را بدون نظر آفریده است !
چون قید ریشه, مانع پرواز میشود
پروانه را بدون پدر آفریده است
می خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود, جگر آفریده است!
غیر از تحمل سر پرشور دوست, نیست
ـ باری که روی شانه ی هر آفریده است ـ!!
#خاصترین
ایزد چقدر «شانه به سر» آفریده است !
معجون «سرنوشت» مرا با «سرشت» تو
بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است !
پای مرا برای دویدن به سوي تو
پای تو را برای سفر آفریده است !
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم تو را چه زودگذر آفریده است !
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ!
تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آیينه را بدون نظر آفریده است !
چون قید ریشه, مانع پرواز میشود
پروانه را بدون پدر آفریده است
می خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود, جگر آفریده است!
غیر از تحمل سر پرشور دوست, نیست
ـ باری که روی شانه ی هر آفریده است ـ!!
#خاصترین
۴.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.