هر شب من از غم تا سحر شب زنده داری میکنم
هر شب من از غم تا سحر شب زنده داری میکنم
سر میگذارم روی پا تا صبح زاری میکنم
با بُغض های در گَلو هرشب مدارا میکنم
یک گوشه بِنشینَم غَمین.. هی سوگواری میکنم
هی مینویسم درد خود ..چَشمم مرا یاری دَهد
چون اَبرِ باران اَشک را بر گونه جاری میکنم
دل طاقتش کم میشود از دردهایِ کهنه ام
هر لحظه من در پیش دل احساس خواری میکنم
خلوت کُنَم من با خدا شاید به فریادم رِسَد
دستان خود را سَمتِ او از بَهرِ یاری میکنم
خودکار و دفتر اندکی از دردِ من کم میکند
من با سِلاحَم مرهَمی بر زخمِ کاری میکنم
عادت شُدَه ست این ماجرا درلحظه های تلخ من
هر شب من از غم تا سحر شب زنده داری میکنم...
#خاصترین
سر میگذارم روی پا تا صبح زاری میکنم
با بُغض های در گَلو هرشب مدارا میکنم
یک گوشه بِنشینَم غَمین.. هی سوگواری میکنم
هی مینویسم درد خود ..چَشمم مرا یاری دَهد
چون اَبرِ باران اَشک را بر گونه جاری میکنم
دل طاقتش کم میشود از دردهایِ کهنه ام
هر لحظه من در پیش دل احساس خواری میکنم
خلوت کُنَم من با خدا شاید به فریادم رِسَد
دستان خود را سَمتِ او از بَهرِ یاری میکنم
خودکار و دفتر اندکی از دردِ من کم میکند
من با سِلاحَم مرهَمی بر زخمِ کاری میکنم
عادت شُدَه ست این ماجرا درلحظه های تلخ من
هر شب من از غم تا سحر شب زنده داری میکنم...
#خاصترین
۴.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.