پارت164
#پارت164
"روزبه"
روزبه همان طور که فرمان ماشین رامی چرخاند گفت :
_اون وقت ازپشت آیفون چطوری فهمیدی زل زده توچشات!
فرشیددستی درهوا تکان داد وگفت:
_خوبه حالاتوهم!
حالادرسته من نمیبینم...
سرش راخاراندو ادامه داد:
_ولی خوقاعدتا ازپشت آیفون تصویری توچشام زل زده دیگه!
روزبه بلندترخندیدوگفت:
_چه استدلال مسخره ای!
روزبه دستی به ریشش کشید و گفت:
_خو حالا چرا تو خونه بیشتر بهش خوش می گذشت؟
فرشید با کف دستش ، ضربه ای به صورتش زد و لبش را گاز گرفت .
_زنگ درو ک زدم یه دختره جواب داد.
صدایش را نازک کرد و قری به گردنش داد ، میخواست ادای دختری که صدایش را شنیده بود در آورد.
_بله؟ بهنام؟ باشه یع چند لحظه!
صدایش را صاف کرد و به حالت اولش برگرداند...
_غلط نکنم یه کارایی داشتن می کردن...
روزبه هینی کشید...
_ی نیم ساعت ولش کردما !
نگا نگا...
مکثی کرد و ادامه داد.
_ولی فرشید ب نظرم اشتباه میکنی ،
بابا بهنام اهل اینکارا نیس.
...
"روزبه"
روزبه همان طور که فرمان ماشین رامی چرخاند گفت :
_اون وقت ازپشت آیفون چطوری فهمیدی زل زده توچشات!
فرشیددستی درهوا تکان داد وگفت:
_خوبه حالاتوهم!
حالادرسته من نمیبینم...
سرش راخاراندو ادامه داد:
_ولی خوقاعدتا ازپشت آیفون تصویری توچشام زل زده دیگه!
روزبه بلندترخندیدوگفت:
_چه استدلال مسخره ای!
روزبه دستی به ریشش کشید و گفت:
_خو حالا چرا تو خونه بیشتر بهش خوش می گذشت؟
فرشید با کف دستش ، ضربه ای به صورتش زد و لبش را گاز گرفت .
_زنگ درو ک زدم یه دختره جواب داد.
صدایش را نازک کرد و قری به گردنش داد ، میخواست ادای دختری که صدایش را شنیده بود در آورد.
_بله؟ بهنام؟ باشه یع چند لحظه!
صدایش را صاف کرد و به حالت اولش برگرداند...
_غلط نکنم یه کارایی داشتن می کردن...
روزبه هینی کشید...
_ی نیم ساعت ولش کردما !
نگا نگا...
مکثی کرد و ادامه داد.
_ولی فرشید ب نظرم اشتباه میکنی ،
بابا بهنام اهل اینکارا نیس.
...
۷۰۱
۱۴ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.