پارت162
#پارت162
"فرشید"
روزبه دم در خانه بهنام ، ماشین رانگه داشت!
به فرشیداشاره ای کرد وگفت:
_بدو بدو بهش بگو سریع آماده شه بیاد پایین!
فرشید غرغر کنان،کمربندش رابازکرد وازماشین پیاده شد!
_بایدهمون خونه بهش زنگ میزدی!
بهنام ازدخترام بدتره !
سه ساعت طول میکشه تاحاظرشه!
روزبه برای اینکه صدایش ازداخل ماشین به فرشیدکه درآپارتمان ایستاده بود برسد داد زد!
_هوی!خودت که بدتری فقط بلدی مثل دخترا غر بزنی ...
فرشید دستش را در هوا تکان دادوآهسته گفت:
_برو بابا!
دکمه ی آیفون را زد!
چندثانیه بعد صدای زنی گفت:
_بله!؟
فرشیدبرای لحظه ای جاخورد!کمی عقب رفت واسم جلوی دکمه ی آیفون رانگاه کرد
"برزای"
ظاهرا زنگ را درست زده بود...
گلویش را صاف کردوگفت:
_ببخشید بهنام خونه است؟!
+بله هستش!چندلحظه!
چنددقیقه بعدبهنام پشت آیفون گفت:
_تویی فرشید،بیابالا!
فرشیدخنده ی شیطان آمیزی زد وگفت:
_نه داداش دمت گرم مزاحمم، میخواستم بگم داریم میریم شام بیرون حاظر شو بیا ولی مثل اینکه سرت شلوغه!
بهنام_آره داداش حیف شدسرم شلوغه،حالابیابالا
فرشیدسرش راتندتندتکان داد وگفت:
_نه من برم روزبه دم درمنتظرمه!
...
"فرشید"
روزبه دم در خانه بهنام ، ماشین رانگه داشت!
به فرشیداشاره ای کرد وگفت:
_بدو بدو بهش بگو سریع آماده شه بیاد پایین!
فرشید غرغر کنان،کمربندش رابازکرد وازماشین پیاده شد!
_بایدهمون خونه بهش زنگ میزدی!
بهنام ازدخترام بدتره !
سه ساعت طول میکشه تاحاظرشه!
روزبه برای اینکه صدایش ازداخل ماشین به فرشیدکه درآپارتمان ایستاده بود برسد داد زد!
_هوی!خودت که بدتری فقط بلدی مثل دخترا غر بزنی ...
فرشید دستش را در هوا تکان دادوآهسته گفت:
_برو بابا!
دکمه ی آیفون را زد!
چندثانیه بعد صدای زنی گفت:
_بله!؟
فرشیدبرای لحظه ای جاخورد!کمی عقب رفت واسم جلوی دکمه ی آیفون رانگاه کرد
"برزای"
ظاهرا زنگ را درست زده بود...
گلویش را صاف کردوگفت:
_ببخشید بهنام خونه است؟!
+بله هستش!چندلحظه!
چنددقیقه بعدبهنام پشت آیفون گفت:
_تویی فرشید،بیابالا!
فرشیدخنده ی شیطان آمیزی زد وگفت:
_نه داداش دمت گرم مزاحمم، میخواستم بگم داریم میریم شام بیرون حاظر شو بیا ولی مثل اینکه سرت شلوغه!
بهنام_آره داداش حیف شدسرم شلوغه،حالابیابالا
فرشیدسرش راتندتندتکان داد وگفت:
_نه من برم روزبه دم درمنتظرمه!
...
۸۹۵
۱۴ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.