سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part17
ا.ت:از خواب با کابوس بدی بلند شدم
عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم..
میخواستم دوباره بخوابم که
رعد و برق زد و بارون شدید تر شد..
جیغ بلندی زدم و دستامو گرفتم روی گوشم..
یونگی:با جیغ زدن کسی از خواب پریدم
یکم که ویندوزم اومد بالا
فهمیدم صدای جیغ ا.ت
سریع از رو تخت اومدم پایین و دوییدم سمت اتاقش.
در و باز کردم دیدم دستاشو گذاشته روی گوشش و داره گریه میکنه پرده رو کشیدم و چراغخواب و روشن کردم دستاشو برداشتم
ا.ت چیشده کابوس دیدی؟
ا.ت:آ..آره م..من من...
یونگی:اشکاشو پاک کردم
یه لیوان آب دادم دستش بخورش یکم آروم شی
ا.ت:آب و خوردم و لیوان و گذاشتم روی میز
یونگی:بهتری؟
ا.ت:آ..آره بهترم
یونگی:پاشدم برم که دستمو گرفت
ا.ت:میشه نری؟
من..من از رعد و برق نمیترسم اما خوابی که
دیدم خیلی بد بود الان از صداش وحشت دارم انگار سرمو انداختم پایین و بغضم و
قورت دادم..
یونگی:نباید برام مهم باشه این دختر
فقط پیشمونه برای استفاده ازش بر علیه
پدرش اما خب بی اراده دراز کشیدم روی تخت و چراغ خواب و خواموش کردم
ا.ت:آروم سرمو گذاشتم روی بالش و خوابیدم...
___
صبح ویو‹جیمین›
از خواب بیدار شدم
رفتم اتاق یونگی دیدم نیست.
رفتم اتاق ا.ت ببینم رفتن دانشگاه یا نه
وادففف اینا یونگی؟؟؟
یجوری تو بغل هم خوابیدن یکی ندونه
میگه اینا زن و شوهرن...
سریع یه عکس ازشون گرفتم و با نیشخند رفتم بالا سرشون یه لگد به یونگی زدم
اگه خواب عاشقانتون تموم شد خیر سرت دانشگاه داری تو
یونگی:چشمامو باز کردم
تورو جون مادرت یبار عین آدم منو از خواب بیدار کن کمرم گرفت خب
خواستم بلند شم دیدم یچیزی بغلم جم شده
این کی اومد بغل من خندیدم و آروم بازوشو گرفتم و تکونش دادم
ا.ت..
ا.ت پاشو
خودم بلند شدم و رفتم اتاقم
لباسامو عوض کردم و ساعتم و بستم و با ادکلن دوش گرفتم
جیمین:خیلی عاشقانه بغلش کرده بودی اصلا
جلوی خندمو گرفتم و ادامه دادم؛
فک نمیکردم انقد بهم نزدیک بشین..
یونگی:جیمین یه کلمه دیگه ادامه بدی بد میبینی
جیمین:خیلی خب اون دختر که مال منه
یونگی:جیمیننننننننننننننن
جیمین:خیلی خببب بابا
رفتم بیرون
ا.ت:در آخر کولمو برداشتم و رفتم تو ماشین
هنوز نیومده بود سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم
چند دقیقه بیشتر طول نکشید اومد و سوار شد
یونگی:سوار شدم و ماشین و روشن کردم
ا.ت:آروم گفتم
ممنونم بابت دیشب
یونگی:تشکر لازم نیست
الان بهتری؟
ا.ت:ممنونم
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part17
ا.ت:از خواب با کابوس بدی بلند شدم
عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم..
میخواستم دوباره بخوابم که
رعد و برق زد و بارون شدید تر شد..
جیغ بلندی زدم و دستامو گرفتم روی گوشم..
یونگی:با جیغ زدن کسی از خواب پریدم
یکم که ویندوزم اومد بالا
فهمیدم صدای جیغ ا.ت
سریع از رو تخت اومدم پایین و دوییدم سمت اتاقش.
در و باز کردم دیدم دستاشو گذاشته روی گوشش و داره گریه میکنه پرده رو کشیدم و چراغخواب و روشن کردم دستاشو برداشتم
ا.ت چیشده کابوس دیدی؟
ا.ت:آ..آره م..من من...
یونگی:اشکاشو پاک کردم
یه لیوان آب دادم دستش بخورش یکم آروم شی
ا.ت:آب و خوردم و لیوان و گذاشتم روی میز
یونگی:بهتری؟
ا.ت:آ..آره بهترم
یونگی:پاشدم برم که دستمو گرفت
ا.ت:میشه نری؟
من..من از رعد و برق نمیترسم اما خوابی که
دیدم خیلی بد بود الان از صداش وحشت دارم انگار سرمو انداختم پایین و بغضم و
قورت دادم..
یونگی:نباید برام مهم باشه این دختر
فقط پیشمونه برای استفاده ازش بر علیه
پدرش اما خب بی اراده دراز کشیدم روی تخت و چراغ خواب و خواموش کردم
ا.ت:آروم سرمو گذاشتم روی بالش و خوابیدم...
___
صبح ویو‹جیمین›
از خواب بیدار شدم
رفتم اتاق یونگی دیدم نیست.
رفتم اتاق ا.ت ببینم رفتن دانشگاه یا نه
وادففف اینا یونگی؟؟؟
یجوری تو بغل هم خوابیدن یکی ندونه
میگه اینا زن و شوهرن...
سریع یه عکس ازشون گرفتم و با نیشخند رفتم بالا سرشون یه لگد به یونگی زدم
اگه خواب عاشقانتون تموم شد خیر سرت دانشگاه داری تو
یونگی:چشمامو باز کردم
تورو جون مادرت یبار عین آدم منو از خواب بیدار کن کمرم گرفت خب
خواستم بلند شم دیدم یچیزی بغلم جم شده
این کی اومد بغل من خندیدم و آروم بازوشو گرفتم و تکونش دادم
ا.ت..
ا.ت پاشو
خودم بلند شدم و رفتم اتاقم
لباسامو عوض کردم و ساعتم و بستم و با ادکلن دوش گرفتم
جیمین:خیلی عاشقانه بغلش کرده بودی اصلا
جلوی خندمو گرفتم و ادامه دادم؛
فک نمیکردم انقد بهم نزدیک بشین..
یونگی:جیمین یه کلمه دیگه ادامه بدی بد میبینی
جیمین:خیلی خب اون دختر که مال منه
یونگی:جیمیننننننننننننننن
جیمین:خیلی خببب بابا
رفتم بیرون
ا.ت:در آخر کولمو برداشتم و رفتم تو ماشین
هنوز نیومده بود سرمو به شیشه تکیه دادم و چشمامو بستم
چند دقیقه بیشتر طول نکشید اومد و سوار شد
یونگی:سوار شدم و ماشین و روشن کردم
ا.ت:آروم گفتم
ممنونم بابت دیشب
یونگی:تشکر لازم نیست
الان بهتری؟
ا.ت:ممنونم
۵.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.