ادامه پارت

#ادامه پارت ۱۵

یونگی‹بعد از تموم شدن دانشگاه›
رفتم سر کلاس ا.ت
کسی نبود فقط خودش بود و وویونگ از پشت بهش اشاره کردم بیاد بیرون بدون اینکه دوستش بفهمه..
ا.ت:اب دهنمو قورت دادم
من باید برم وویونگ سریع کولمو برداشتم و با دو اومدم بیرون
وویونگ:دیگه به مغزم رسوندی ا.ت
دختره عوضییی
ا.ت:سریع نشستم توی ماشین
یونگی:ماشین و روشن کردم
ا.ت:داشتم زیر لب قر قر میکردم...
یونگی:چته؟
ا.ت:به خاطر توعه عوضی نتونستم برای تست بخونم و...
یونگی:با هزار التماس وویونگ بهت تقلب رسوند.
خب دیگه چته
ا.ت:چشمام چهارتا شد
دارم شک میکنم روی دندونم شنود کار نزاشتی
یونگی:نیشخندی زدم
زیاد مطمعن نباش
_
لیان:با کلی ماشین و آدم و بادیگارد و کلت و اسلحه راه افتادم سمت عمارتشون
جوسونگ:سریع به جیمین پیام دادم
قربان سریع همه چی و جم کنین برین فقط لیان داره میاد سریععع
جیمین:بعد از خوندن پیامش
سریع همین پیام و برای یونگی هم فرستادم.

یونگی:لعنت بهت لیان گفتم ادامه بدی زندت نمیزارم نگفتم؟
ا.ت:بابام چ..چیکار کرده
یونگی:سریع مسیرو عوض کردن سمت خونه خودم
می‌برمت خونه خودم
بعد از رسیدن دستشو با اصبانیت کشیدم تو خونه
پرنس کردم توی اتاقم و درو روش قفل کردم
بی توجه به در کوبیدنا و صداش از خونه رفتم بیرون..
لیان:با کلی ماشین و آدم و بادیگارد و کلت و اسلحه راه افتادم سمت عمارتشون
جوسونگ:سریع به جیمین پیام دادم
قربان سریع همه چی و جم کنین برین فقط لیان داره میاد سریععع
جیمین:بعد از خوندن پیامش
سریع همین پیام و برای یونگی هم فرستادم.

یونگی:لعنت بهت لیان گفتم ادامه بدی زندت نمیزارم نگفتم؟
ا.ت:بابام چ..چیکار کرده
یونگی:سریع مسیرو عوض کردن سمت خونه خودم
می‌برمت خونه خودم
بعد از رسیدن دستشو با اصبانیت کشیدم تو خونه
پرتش کردم توی اتاقم و درو روش قفل کردم
بی توجه به در کوبیدنا و صداش از خونه رفتم بیرون
شماره یونهای و گرفتم
یونهای:قربان؟
یونگی:لیان داره می‌ره عمارت و نمیدونم آدرس کوفتی و از کجا آورده
سریع همه رو جمع کن قبل از اینکه پای اون حرومزاده برسه خونه شما اونجا باشین جیمین اونجا تنهاست
یونهای:نگران نباشین قربان و گوشی و غط کردم
نمیدونم اون جوسونگ عوضی چه غلطی می‌کنه اونجا پس...
دیدگاه ها (۰)

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part16لیان:رسیدیم عمارت دوبرابر ما آدم جمع کرده...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part17ا.ت:از خواب با کابوس بدی بلند شدمعرق کرده...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part15استاد؛وارد کلاس شدم و نشستم پشت میز.خب ام...

#ادامه پارت ۱۴یونگی‹صبح›از خواب بلند شدم.یه دوش کوتاهی گرفتم...

پارت ۴۱ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۵۸ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط