❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

دهنش رو به ایفون تقریبا چسبوند: خودتی والری؟
لب گزیدم: از اینجا برو.
خواستم گوشی رو بزارم که داد زد: نه... صبر کننن باید باهات حرف بزنم.
بغضم رو قورت دادم: حرفی نمونده کیم تهیونگ، ما تموم شدیم، برو پیش زنت.
مشتی تو ایفون زد و با صدایی خش دار غرید: یا همین الان میای بیرون یا این عمارت رو رو سر هردومون خراب میکنم.
نفسم رو دادم بیرون: من حرفی با تو ندارم.
داد زد: من دارم... منو دیونه نکن والری، من کلی حرف باهات دارم.
به ناچار گوشی رو گذاشتم و از عمارت زدم بیرون.
نمیتونستم ریسک کنم و بیارمش تو عمارت چون ممکن بود اینبار به جای کلیه، سرم رو از دست بدم!
رکس و مکس با دیدنم خرناس کشیدن.اشاره کردم اروم باشن با احتیاط از حیاط عمارت خارج شدم. خوش شانس بودم هیچ کدم از بادیگاردا نبودن.
به محض دیدن تهیونگ که تو اون پالتو و یقه اسکی مشکی شبیه مدل های فرانسوی شده بود زیر لب فاکی زمزمه کردم و رفتم طرفش: چی میخوای بگی؟
.... ادامه دارد ...‌
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
دیدگاه ها (۰)

❌ اصکی ممنوع ❌

❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

❌ اصکی ممنوع ❌

Part:23_____________________________آجوما: جونگکوکه لونا:واق...

چند پارتی (درخاستی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط