زندگی عجیب منpt15
پارت ۱۵
از خواب بیدار شدم
باند سرمو باز کردم زخمم یکم ترنیم شده بود
صورتمو شستم
رفتم پایین
ا.ت:مامان خونه ای؟
م ا.ت: اره دخترم بیا صبحانه امادست
سر میز نشستم که مامانمم اومد
م ا.ت:به به میبینم باند سرتو باز کردی جاش ترمیم شده
ا.ت:اوهوم
م ا.ت: ا.ت چت شده از دیشبه هیچی بهم نمیگی کم کم داری نگرانم میکنی
چشام یکمی اشکی شد
ا.ت: مامان؟
م ا.ت:جانم
ا.ت:تهیونگ چرا داره باهامون رفتو امد میکنه
م ات:میخوای بندازش بیرون!
ا.ت:مامان دور از شوخی دارم صحبت میکنم
م ا.ت:خب کی اوله صبحی همچین حرفایی میزنه
م ا.ت:خب بچه حتما نگرانته
م ا.ت:صبحانتو بخور
یه لغمه گذاشتم دهنم
ا.ت: امروز میخوام برم مدرسه
م ا.ت:هنوز حالت خوب نشده
ا.ت:مامان من مثه ادم راه میرم مثه خر کار میکنم کجام الان خوب نیست اگه منظورت سرمه الان بزنم به دیوار هیچیش نمیشه از درسامم عقب موندم امتحاناهم نزدیکه
م ا.ت:باشه هر جور خودت میخوای
صبحانمو خوردم اماده شدم
م ا.ت:وایستا من برسونمت
ات:باشه
یه چند مین صبر کردم که مامانم اماده شد سوار ماشین شدیمو رفتیم مدرسه
رفتم داخل مدرسه
یئون بدو بدو میومد طرفم
یئون:ا.ت چرا امروز اومدی حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
ا.ت:بابات چطوره؟
یئون:دکتر امروز مرخصش میکنه
ا.ت:اها
یئون:امروز چت شده حالت خوب نیست اتفاقی افتاده؟
ا.ت:نه خوبم
یئون:ا.ت بازم داری یه چیزیو قایم میکنی
ا.ت:من خوبم
یئون: بلاخره که سفره دلتو باز میکنی
رفتیم سر کلاس
همه بچه ها با تعجب بهم نگاه میکردن سرجام نشستم
+ا.ت حالت خوبه
ا.ت:ممنون خوبم
_سرت چی شده؟
ا.ت:یه تصادف کوچیک بود
*کلاس اول تموم شد
ا.ت:یئون بریم
یئون:کجا
ا.ت:پشت مدرسه
نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم که به کسی نگم
رفتیم پشت مدرسه
یئون:چی شده ا.ت انگار خیلی ناراحتی
ا.ت:تهیونگ!
یئون: تهیونگ چی؟ نکنه چیزیش شده
یئون: وایستا خبرارو چک کنم
ا.ت: اون حالش خوبه
یئون:پس چی؟
ا.ت:من عاشق شدم ولی اون عاشق یکی دیگست
یئون:چی؟
ا.ت: ببین تو که خیلی وقته طرف دارشونی میدونی عاشق کیه؟
یئون: او.اون تاحالا درموردش تو هیچ برنامه ای صحبت نکرده حتی شوگا یلی از شایعات پخش شده ولی تهیونگ قبول نکرده که با کسی قرار میزاره
ا.ت:پس اون کیه؟
یئون:تو از کجا میدونی؟
ا.ت: دیروز. دیروز اومده بود خونمون تا حالمو بپرسه
یئون:یا خدا دختر اون دیروز خونتون بوده وایی دارم میمیرم از حسودی
ا.ت:فعلا ولش کن بیا اون دختره رو پیدا کنیم
یئون: ببینم از کی عاشقش شدی؟
ا.ت:فعلا درموردش صحبت نکنیم بهتر
یئون:خیله خب میتونیم این کارو بکنیم خبرو پخش کنیم
ا.ت: نه نه نکنی اینکارو تهیونگ خفم میکنه گفت فقط من میدونم اون عاشق یه دختره
یئون:هه معمولا خبرا پخش میشه ولی این تعجب اوره فقط تو میدونی
ا.ت:هوففف نمی تونیم کاری بکنیم بیخیال شبم به نظرم
ا.ت:ولی خب فکر نکنم دختره ایدول یا بازیگر باشه
یئون:نمیدونم
یهو گوشیم زنگ خورد
ا.ت:تهیونگ!
یئون:چی؟تهیونگه؟شمارشو داری؟
یئون:بزار رو بلندگو تروخدا تروخدا
ات:باشه
جواب دادم
ا.ت:الو سلام
تهیونگ: سلام ا.ت خوبی
ا.ت:ممنون تو چطوری؟
تهیونگ: خوبم
تهیونگ: فکر کنم الان مدرسه باشی
ات:اره
تهیونگ: برات یه ادرس میفرستم ساعت 7 میایی؟
یئون:ا.ت اون ترو دعوتت کرد
تهیونگ: کسی پیشته؟
ا.ت:ا.اره دوستمه
یئون:من دوسته ا.تم یئون
تهیونگ: اره ا.ت یه بار درمورد صحبت کرد
یئون:عاشقتم تهیونگ
تهیونگ: منم عاشقتم ارمی
تهیونگ: ا.ت میای دیگه
ا.ت:ب.باشه
تهیونگ: خدافظ
یئون:خدافظظظ
اتمام مکالمه*
ا.ت:نمیشد یه دیقه چیزی نگی
یئون:نتونستم کنترل کنم خودمو
یئون:اون دعوتت کرد
ا.ت:خب
یئون:ا.ت اون دختر تویی
ات:چرت نگو یئون چرا بخواد با من باشه
یئون:من اینطور فکر میکنم
یئون:راستی درمورد من بهش چی گفتی؟
ا.ت:چیز مهمی نگفتم
یئون:خوشبحالت نگا کن داری میری سرقرا یه ادمی که 40m تو اینستا فالوور داره
ا.ت:جدا؟ نگاه نکردم
یئون:میخ.ای نشونت بدم
ا.ت:نه خودم میتونم ببینم
یئون:هی کاش منم همچین شانسی داشتم
ا.ت:میخوای کوکو برات جور کنم*چشمک
یئون:تروخدا تروخدا به پات میوفتم
ا.ت:خیله خب من فقط اشناتون میکنم کاره دیگه ای نمیکنم البته هنوز از نزدیک ندیدم ولی تهیونگ بهم گفت که تا بیمارستان باهام اومد
یئون:من فیلمارچ دیدم داشت سر خبرنگارارو گرم میکرد
ا.ت:ویدیو هام پخش شده
یئون:همشون حتی فیلمای دوربینای پارکینگم پخش شده که چجوری تصادف کردی
ا.ت:چی؟
یئون:بخدا
یئون:ذخیرشون کردم
ا.ت:میشه نشونم بدی
یئون:نه نمیخوام ببینی
ا.ت:نشونم بده
یئون:ببین خودت خواستی
گوشیشو باز کردو فیلمو برام گذاشت
خیلی واضح نبود اما نشون میداد که تهیونگ بغلم کرده بودو به سمت ماشین میبردتم داشت گریم میگرفت
یئون:اون مثله یه فرشته نجاتت داد
یئون:خاله بهم گفت اگه تهیونگ دیرتر میاوردتت بیمارستان ممکن بود خون توسرت لخته بشه
از خواب بیدار شدم
باند سرمو باز کردم زخمم یکم ترنیم شده بود
صورتمو شستم
رفتم پایین
ا.ت:مامان خونه ای؟
م ا.ت: اره دخترم بیا صبحانه امادست
سر میز نشستم که مامانمم اومد
م ا.ت:به به میبینم باند سرتو باز کردی جاش ترمیم شده
ا.ت:اوهوم
م ا.ت: ا.ت چت شده از دیشبه هیچی بهم نمیگی کم کم داری نگرانم میکنی
چشام یکمی اشکی شد
ا.ت: مامان؟
م ا.ت:جانم
ا.ت:تهیونگ چرا داره باهامون رفتو امد میکنه
م ات:میخوای بندازش بیرون!
ا.ت:مامان دور از شوخی دارم صحبت میکنم
م ا.ت:خب کی اوله صبحی همچین حرفایی میزنه
م ا.ت:خب بچه حتما نگرانته
م ا.ت:صبحانتو بخور
یه لغمه گذاشتم دهنم
ا.ت: امروز میخوام برم مدرسه
م ا.ت:هنوز حالت خوب نشده
ا.ت:مامان من مثه ادم راه میرم مثه خر کار میکنم کجام الان خوب نیست اگه منظورت سرمه الان بزنم به دیوار هیچیش نمیشه از درسامم عقب موندم امتحاناهم نزدیکه
م ا.ت:باشه هر جور خودت میخوای
صبحانمو خوردم اماده شدم
م ا.ت:وایستا من برسونمت
ات:باشه
یه چند مین صبر کردم که مامانم اماده شد سوار ماشین شدیمو رفتیم مدرسه
رفتم داخل مدرسه
یئون بدو بدو میومد طرفم
یئون:ا.ت چرا امروز اومدی حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
ا.ت:بابات چطوره؟
یئون:دکتر امروز مرخصش میکنه
ا.ت:اها
یئون:امروز چت شده حالت خوب نیست اتفاقی افتاده؟
ا.ت:نه خوبم
یئون:ا.ت بازم داری یه چیزیو قایم میکنی
ا.ت:من خوبم
یئون: بلاخره که سفره دلتو باز میکنی
رفتیم سر کلاس
همه بچه ها با تعجب بهم نگاه میکردن سرجام نشستم
+ا.ت حالت خوبه
ا.ت:ممنون خوبم
_سرت چی شده؟
ا.ت:یه تصادف کوچیک بود
*کلاس اول تموم شد
ا.ت:یئون بریم
یئون:کجا
ا.ت:پشت مدرسه
نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم که به کسی نگم
رفتیم پشت مدرسه
یئون:چی شده ا.ت انگار خیلی ناراحتی
ا.ت:تهیونگ!
یئون: تهیونگ چی؟ نکنه چیزیش شده
یئون: وایستا خبرارو چک کنم
ا.ت: اون حالش خوبه
یئون:پس چی؟
ا.ت:من عاشق شدم ولی اون عاشق یکی دیگست
یئون:چی؟
ا.ت: ببین تو که خیلی وقته طرف دارشونی میدونی عاشق کیه؟
یئون: او.اون تاحالا درموردش تو هیچ برنامه ای صحبت نکرده حتی شوگا یلی از شایعات پخش شده ولی تهیونگ قبول نکرده که با کسی قرار میزاره
ا.ت:پس اون کیه؟
یئون:تو از کجا میدونی؟
ا.ت: دیروز. دیروز اومده بود خونمون تا حالمو بپرسه
یئون:یا خدا دختر اون دیروز خونتون بوده وایی دارم میمیرم از حسودی
ا.ت:فعلا ولش کن بیا اون دختره رو پیدا کنیم
یئون: ببینم از کی عاشقش شدی؟
ا.ت:فعلا درموردش صحبت نکنیم بهتر
یئون:خیله خب میتونیم این کارو بکنیم خبرو پخش کنیم
ا.ت: نه نه نکنی اینکارو تهیونگ خفم میکنه گفت فقط من میدونم اون عاشق یه دختره
یئون:هه معمولا خبرا پخش میشه ولی این تعجب اوره فقط تو میدونی
ا.ت:هوففف نمی تونیم کاری بکنیم بیخیال شبم به نظرم
ا.ت:ولی خب فکر نکنم دختره ایدول یا بازیگر باشه
یئون:نمیدونم
یهو گوشیم زنگ خورد
ا.ت:تهیونگ!
یئون:چی؟تهیونگه؟شمارشو داری؟
یئون:بزار رو بلندگو تروخدا تروخدا
ات:باشه
جواب دادم
ا.ت:الو سلام
تهیونگ: سلام ا.ت خوبی
ا.ت:ممنون تو چطوری؟
تهیونگ: خوبم
تهیونگ: فکر کنم الان مدرسه باشی
ات:اره
تهیونگ: برات یه ادرس میفرستم ساعت 7 میایی؟
یئون:ا.ت اون ترو دعوتت کرد
تهیونگ: کسی پیشته؟
ا.ت:ا.اره دوستمه
یئون:من دوسته ا.تم یئون
تهیونگ: اره ا.ت یه بار درمورد صحبت کرد
یئون:عاشقتم تهیونگ
تهیونگ: منم عاشقتم ارمی
تهیونگ: ا.ت میای دیگه
ا.ت:ب.باشه
تهیونگ: خدافظ
یئون:خدافظظظ
اتمام مکالمه*
ا.ت:نمیشد یه دیقه چیزی نگی
یئون:نتونستم کنترل کنم خودمو
یئون:اون دعوتت کرد
ا.ت:خب
یئون:ا.ت اون دختر تویی
ات:چرت نگو یئون چرا بخواد با من باشه
یئون:من اینطور فکر میکنم
یئون:راستی درمورد من بهش چی گفتی؟
ا.ت:چیز مهمی نگفتم
یئون:خوشبحالت نگا کن داری میری سرقرا یه ادمی که 40m تو اینستا فالوور داره
ا.ت:جدا؟ نگاه نکردم
یئون:میخ.ای نشونت بدم
ا.ت:نه خودم میتونم ببینم
یئون:هی کاش منم همچین شانسی داشتم
ا.ت:میخوای کوکو برات جور کنم*چشمک
یئون:تروخدا تروخدا به پات میوفتم
ا.ت:خیله خب من فقط اشناتون میکنم کاره دیگه ای نمیکنم البته هنوز از نزدیک ندیدم ولی تهیونگ بهم گفت که تا بیمارستان باهام اومد
یئون:من فیلمارچ دیدم داشت سر خبرنگارارو گرم میکرد
ا.ت:ویدیو هام پخش شده
یئون:همشون حتی فیلمای دوربینای پارکینگم پخش شده که چجوری تصادف کردی
ا.ت:چی؟
یئون:بخدا
یئون:ذخیرشون کردم
ا.ت:میشه نشونم بدی
یئون:نه نمیخوام ببینی
ا.ت:نشونم بده
یئون:ببین خودت خواستی
گوشیشو باز کردو فیلمو برام گذاشت
خیلی واضح نبود اما نشون میداد که تهیونگ بغلم کرده بودو به سمت ماشین میبردتم داشت گریم میگرفت
یئون:اون مثله یه فرشته نجاتت داد
یئون:خاله بهم گفت اگه تهیونگ دیرتر میاوردتت بیمارستان ممکن بود خون توسرت لخته بشه
۱۳۰.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.