پارت
پارت ۲
قلب سیاه
با نگاه شیطنت بهم نگاه کرد و گفت...... سوهو: ا/ت نظرت چیه که چندتا بطری سوجو بگیرم؟
بعد حرف سوهو چشام از ذوق گشاد شد و منم از خداخواسته گفتم ا/ت: اره به نظرم عالی میشه... سوهو پاشد و خارج شد که بره سوجو بگیره (سوجو یه جور مشروب کره ای) و منم با گوشیم ور می رفتم تا اینکه دیدم کوک بهم زنگ زده و جواب دادم کوک: ا/ت کی برمی گردی؟ با صدای یذره عصبی ا/ت: سلام اوپا...اممم
ساعتمو نگاه کردم و ساعت ۷ و نیم بود ادامه ا/ت: دو ساعت دیگه بر می گردم و اوپا انقدر بهم گیر نده
کوک از پشت گوشی پوفی کشید کوک: کار اشتباهی نکن ا/ت نمی خوام تو خطر بیوفتی.....که سوهو وارد اتاق شد و انگشت اشارمو بردم سمت لبم و بهش نگاه کردم که حرف نزنه و اونم سرشو تکون داد...گوشی رو قطع کردم و هردومون شروع به نوشیدن کردیم و اهنگ می خوندیم و لذت می بردیم... (توجه: سوهو ۱۸ سالشه)...۴ ساعت گذشت و ا/ت و سوهو خیلی نوشیده بودن ولی سوهو هوشیار بود ولی ا/ت کاملا مست و جونگ کوک تا الان پنجاه بار به ا/ت زنگ زده بود و خیلی عصبی و نگران و نگران تو خونه قدم می زد....
ا/ت مست بود و روی کاناپه کاراکوئه تو اتاق لم داده بود و سوهو که قصدش از اول معلوم بود اروم کنار ا/ت دراز کشید و ا/ت رو تو بغلش گرفت و دامنشو داد بالا و دستشو سریع وارد شورت ا/ت کرد و از طرف دیگه گردن ا/ت رو می مکید و با نگاه های چندشش به ا/ت نگاه می کرد و چون ا/ت کاملا مست بود جلوی سوهو رو نمی گرفت و خودشم اروم ~ناله~ می کرد......فردا صبح...
هردوشون دراز کشیده بودن و خواب بودن و لباسای مدرسه هم کاملا مرتب بود..چون دیشب سوهو وارد ا/ت نکرد و فقط چند بار با لمس ~ارضاش~ کرد و رو گردنش کلی کیس مارک گذاشته بود
تا اینکه ا/ت چشاشو باز کرد و........
#سناریو #فیکشن #قلب_سیاه
#سناریو_جونگ_کوک
قلب سیاه
با نگاه شیطنت بهم نگاه کرد و گفت...... سوهو: ا/ت نظرت چیه که چندتا بطری سوجو بگیرم؟
بعد حرف سوهو چشام از ذوق گشاد شد و منم از خداخواسته گفتم ا/ت: اره به نظرم عالی میشه... سوهو پاشد و خارج شد که بره سوجو بگیره (سوجو یه جور مشروب کره ای) و منم با گوشیم ور می رفتم تا اینکه دیدم کوک بهم زنگ زده و جواب دادم کوک: ا/ت کی برمی گردی؟ با صدای یذره عصبی ا/ت: سلام اوپا...اممم
ساعتمو نگاه کردم و ساعت ۷ و نیم بود ادامه ا/ت: دو ساعت دیگه بر می گردم و اوپا انقدر بهم گیر نده
کوک از پشت گوشی پوفی کشید کوک: کار اشتباهی نکن ا/ت نمی خوام تو خطر بیوفتی.....که سوهو وارد اتاق شد و انگشت اشارمو بردم سمت لبم و بهش نگاه کردم که حرف نزنه و اونم سرشو تکون داد...گوشی رو قطع کردم و هردومون شروع به نوشیدن کردیم و اهنگ می خوندیم و لذت می بردیم... (توجه: سوهو ۱۸ سالشه)...۴ ساعت گذشت و ا/ت و سوهو خیلی نوشیده بودن ولی سوهو هوشیار بود ولی ا/ت کاملا مست و جونگ کوک تا الان پنجاه بار به ا/ت زنگ زده بود و خیلی عصبی و نگران و نگران تو خونه قدم می زد....
ا/ت مست بود و روی کاناپه کاراکوئه تو اتاق لم داده بود و سوهو که قصدش از اول معلوم بود اروم کنار ا/ت دراز کشید و ا/ت رو تو بغلش گرفت و دامنشو داد بالا و دستشو سریع وارد شورت ا/ت کرد و از طرف دیگه گردن ا/ت رو می مکید و با نگاه های چندشش به ا/ت نگاه می کرد و چون ا/ت کاملا مست بود جلوی سوهو رو نمی گرفت و خودشم اروم ~ناله~ می کرد......فردا صبح...
هردوشون دراز کشیده بودن و خواب بودن و لباسای مدرسه هم کاملا مرتب بود..چون دیشب سوهو وارد ا/ت نکرد و فقط چند بار با لمس ~ارضاش~ کرد و رو گردنش کلی کیس مارک گذاشته بود
تا اینکه ا/ت چشاشو باز کرد و........
#سناریو #فیکشن #قلب_سیاه
#سناریو_جونگ_کوک
- ۱۲.۵k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط