فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
پارت9
ویو هیونا
از خجالت نمیتونستم حرف بزنم کوک بهم از داخل پلاستیک بهم یه بسته از نوار داد و منم سریع از دستش گرفتم و رفتم داخل اتاقم و گذاشتمش هوففف بلاخره گذشت که به اتاقم یه تقه خورد
ویو کوک
بعد اینکه ازم اون بسته رو گرفتم سریع فرار کرد و درو محکم بست خخ خدا چرا اینقدر کیوته این بشر رفتم یه تقه به اتاقش زدم
که درو باز کرد کیوتی...
کوک:عوض کردی(بم)
هیونا:اوم(سرش پایین)
کوک:چونشو گرفتم و به چشماش نگاه کردم که داشت میلرزید بغض داشت
کوک:درد داری بیبی؟(بم)
هیونا:اوم...هق
کوک:هیشش آروم عزیزم براید بغلش کردم و رو تختش گذاشتمش الان میام باشه
رفتم طبقه بالا داخل کشو ها پر از (اون چیه که موقع پریوردی میزان همون)بود یه کیوتشو انتخاب کردم و پر از آب گرمش کردم رفتم بالا و روی شکمش گذاشتمش که لرزید
کوک:خوبه..؟(بم)
هیونا:آ..آله ملشی (کیوت وخجالتی)
کوک:خخخخ چقدر تو کیوتی فندققققق
هیونا:میدونم هی هی...
.
.
.
.اینم ازین پارت بچه ها من فردا امتحان دارم اونم بگین چه امتحانی ریاضییییییی راستی بچه ها شما چه رشته ای دوست دارین برین یا چه رشته این خودم رشته هنرم هی هی 🌚🤣😅😌
پارت9
ویو هیونا
از خجالت نمیتونستم حرف بزنم کوک بهم از داخل پلاستیک بهم یه بسته از نوار داد و منم سریع از دستش گرفتم و رفتم داخل اتاقم و گذاشتمش هوففف بلاخره گذشت که به اتاقم یه تقه خورد
ویو کوک
بعد اینکه ازم اون بسته رو گرفتم سریع فرار کرد و درو محکم بست خخ خدا چرا اینقدر کیوته این بشر رفتم یه تقه به اتاقش زدم
که درو باز کرد کیوتی...
کوک:عوض کردی(بم)
هیونا:اوم(سرش پایین)
کوک:چونشو گرفتم و به چشماش نگاه کردم که داشت میلرزید بغض داشت
کوک:درد داری بیبی؟(بم)
هیونا:اوم...هق
کوک:هیشش آروم عزیزم براید بغلش کردم و رو تختش گذاشتمش الان میام باشه
رفتم طبقه بالا داخل کشو ها پر از (اون چیه که موقع پریوردی میزان همون)بود یه کیوتشو انتخاب کردم و پر از آب گرمش کردم رفتم بالا و روی شکمش گذاشتمش که لرزید
کوک:خوبه..؟(بم)
هیونا:آ..آله ملشی (کیوت وخجالتی)
کوک:خخخخ چقدر تو کیوتی فندققققق
هیونا:میدونم هی هی...
.
.
.
.اینم ازین پارت بچه ها من فردا امتحان دارم اونم بگین چه امتحانی ریاضییییییی راستی بچه ها شما چه رشته ای دوست دارین برین یا چه رشته این خودم رشته هنرم هی هی 🌚🤣😅😌
۱۰.۴k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.