فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
ویو کوک
رفتم براید بغلش کردم و بردمش پایین دادمش به یکی از بادیگاردا ببریدش بیمارستان سریع رفتم بالا برای چی باید این کارو باش کنه شک داشتم به بادیگاردا گفتم دوربینارو چک کنن رسیدم طبقه بالا با جسم بیهوش هیونا مواجه شدم سریع رفتم بغلش کردم
کوک: هیونا هیونا عزیزم بیدار شو
چند. ساعت بعد
واقعا اعصابم خورد بود دوربینارو چک کردیم اون الکی زده بود به سره خودش و روی هیونا گذاشته بودش از اون طرفم هیونا بخاطر ترسی که من روش گذاشته بودم بیهوش شده بود
به هیونا نگاه کردم داشت کم کم چشماشو باز میکرد تا منو دید ترسید رفت عقب دستمو بلند کردم که سرشو نوازش کنم که بیشتر ترسید
هیونا:هقققق ببخشی..دد ن..نزن هق
تاقت این وضعشو نداشتم بغلش کردم رو پام گذاشتم هیشش آروم باش فندقکم منو ببخش که ترسوندمت و بهت تهمت زدم با دیدن چهرش که خوابیده لبخندی زدم و رو تخت گذاشتمش...
ویو کوک
رفتم براید بغلش کردم و بردمش پایین دادمش به یکی از بادیگاردا ببریدش بیمارستان سریع رفتم بالا برای چی باید این کارو باش کنه شک داشتم به بادیگاردا گفتم دوربینارو چک کنن رسیدم طبقه بالا با جسم بیهوش هیونا مواجه شدم سریع رفتم بغلش کردم
کوک: هیونا هیونا عزیزم بیدار شو
چند. ساعت بعد
واقعا اعصابم خورد بود دوربینارو چک کردیم اون الکی زده بود به سره خودش و روی هیونا گذاشته بودش از اون طرفم هیونا بخاطر ترسی که من روش گذاشته بودم بیهوش شده بود
به هیونا نگاه کردم داشت کم کم چشماشو باز میکرد تا منو دید ترسید رفت عقب دستمو بلند کردم که سرشو نوازش کنم که بیشتر ترسید
هیونا:هقققق ببخشی..دد ن..نزن هق
تاقت این وضعشو نداشتم بغلش کردم رو پام گذاشتم هیشش آروم باش فندقکم منو ببخش که ترسوندمت و بهت تهمت زدم با دیدن چهرش که خوابیده لبخندی زدم و رو تخت گذاشتمش...
۱۲.۲k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.