فیک فندق من

فیک فندق من🌰❣️
part8
ویو کوک
خوابید...آنقدر گریه کرد که خوابید..
کوچولو چقدر ضریفه و کیوته...دوباره چشماش باز شد و نگام میکرد سرشو نوازش کردم
کوک:خوب خوابیدی کوچولوم؟(بم)
هیونا:اوم
کوک:من دیگه میرم داخل اتاق کارم کاری داشتی بیا باشه؟
هیونا:با..باشه
کوک:گفتم لکنت نداشته باش،فندق کوچولو
هیونا:(سر تکون دادن)
کوک:آفرین
و رفتم بیرون
ویو هیونا
رفت بیرون و درو بست...وای زیاد دقت نکرده بودم به اتاق جدیدم خیلی قشنگه صورتی بود رنگ صورتی دوست دارم با فکر کردن به همینا یه چیزی بین پام حس کردم واییییی پریود شدمهههه ....وایی حالا چیکار کنم نوار ندارم
واییییی خجالت میکشم برم به کوک بگم اما مجبور بودم از اتاق رفتم بیرون شلوارمو دیدم لکه ای چنان پیدا نبود رفتم دم اتاق کارش یه تقه کوچولو زدم
ویو کوک
یه تقه کیوت به اتاقم خورد
کوک:بیاتو(بم)
در باز شد هیونا بود
کوک:چیزی شده؟(بم)
هیونا:عامم خ..خب من خب چی.یز..
کوک:هو چیه؟
هیونا:تمام جرعتمو جمع کردم،من پریود شدم(سریع)
کوک🤣
هیونا:هییی نخند خوووو🍅(مثل گوچه)
کوک:به این کیوتیت دارم میخندم الان میگم برات بخرن خودم کار دارم اما خودم میرفتم می‌خریدم
هیونا: مرسی(🍅)
به بادیگارد کناریم گفتم رفت بخره و بلافاصله
هیونا سریع رفت که رفتم دنبالش دستشو گرفتم
کوک:هی آروم تر راه برو برات خوب نیست(بم)
هبونا:اوم باشه
همون موقع بادیگاردم اومد و دوتا پلاستیک پر از اینا خرید
کوک:بده ,چه سریع
©بفرمایین قربان راستش فروشگاهی که پیش عمارته ازونجا خریدم
کوک:او درسته
در این مکالمه هیونا فقط قرمز قرمز بود...
.
.
.اینم ازین پارت واقعا دندونم درد می‌کنه لطفاً نگید بعدی فردا ساعت۱میزارمش💜خدافظ
دیدگاه ها (۲۰)

فیک فندق من🌰❣️پارت9ویو هیونااز خجالت نمی‌تونستم حرف بزنم کوک...

فیک فندق من🌰❣️پارت۱۰ویو هیونا ۲هفته بعدکوک هق خیلی داخل این ...

فیک فندق من🌰❣️ویو کوکرفتم براید بغلش کردم و بردمش پایین دادم...

فیک فندق من🌰❣️part7ویو کوکخودمو هیونا رفتیم پایین رو مبل نشس...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 4 " ویو جونگکوک : وقت...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط