پارت ۲
پارت ۲
بعد تمرین دنس و انجام کارهای آهنگ جدیدمون وقت استراحت بود
ظرف غذایی که ا/ت بهم داده بود رو برداشتم و مشغول خوردن شدم
مثه همیشه خوشمزه بود
همون لحظه گوشیم زنگ خورد
شماره ی ناشناس بود
جواب دادم
-الو؟
+سلام جناب جونگ هوسوک
-تو کی هستی؟
+من لی چوانم بهتره بگم یه ساسانگ فن هستم! در ضمن همسر عزیز و دوست داشتنیت پیشِ منه
-به ا/ت کاری نداشته باش!
+اگه زنتو زنده و سالم می خوای باید بیایی به این آدرس که میگم خودت تنها!
-باشه میام هر کاری بگی می کنم فقط خواهش می کنم ازت کاری به اون نداشته باش اون مثله یه برگ گل نازکه من آخه چجوری می تونم تحمل کنم وقتی ک.....
+انقدر پر حرفی نکن زودتر بیا
تماس قطع شد بعد یه اس ام اس که آدرس بود
به اعضا و پی دی نیم گفتم حال ا/ت خوب نیست باید برم پیشش
ولی در واقع داشتم می رفتم به اون آدرس
......
یه ساختمون خراب و متروکه تو یه جای پرت از سئول
تا داخل شدم بوی بد و حال بهم زنی داخل بینی و ریه هام رفت
دوتا بادیگارد جلومو گرفتن
بهشون گفتم که جونگ هوسوک هستم
اونا منو گرفتم و بردن طبقه ی بالا
با دیدن ا/ت که با دست و پای بسته نشسته بود روی صندلی و گریه می کرد قلبم تبکه تیکه شد!
بادیگاردارو پس زدم و سعی کردم خودمو برسونم پیش شب تاب کوچولوم که با حس یه چیز تیز و سرد داخلش بدنم پرت شدم روی زمین و صداهای اطرافم برام تار شد
صدای ا/ت رو مشنیدم که با جیغ منو صدا میزد
اما انگار دیگه نا نداشتم بلند شم.....
بعد تمرین دنس و انجام کارهای آهنگ جدیدمون وقت استراحت بود
ظرف غذایی که ا/ت بهم داده بود رو برداشتم و مشغول خوردن شدم
مثه همیشه خوشمزه بود
همون لحظه گوشیم زنگ خورد
شماره ی ناشناس بود
جواب دادم
-الو؟
+سلام جناب جونگ هوسوک
-تو کی هستی؟
+من لی چوانم بهتره بگم یه ساسانگ فن هستم! در ضمن همسر عزیز و دوست داشتنیت پیشِ منه
-به ا/ت کاری نداشته باش!
+اگه زنتو زنده و سالم می خوای باید بیایی به این آدرس که میگم خودت تنها!
-باشه میام هر کاری بگی می کنم فقط خواهش می کنم ازت کاری به اون نداشته باش اون مثله یه برگ گل نازکه من آخه چجوری می تونم تحمل کنم وقتی ک.....
+انقدر پر حرفی نکن زودتر بیا
تماس قطع شد بعد یه اس ام اس که آدرس بود
به اعضا و پی دی نیم گفتم حال ا/ت خوب نیست باید برم پیشش
ولی در واقع داشتم می رفتم به اون آدرس
......
یه ساختمون خراب و متروکه تو یه جای پرت از سئول
تا داخل شدم بوی بد و حال بهم زنی داخل بینی و ریه هام رفت
دوتا بادیگارد جلومو گرفتن
بهشون گفتم که جونگ هوسوک هستم
اونا منو گرفتم و بردن طبقه ی بالا
با دیدن ا/ت که با دست و پای بسته نشسته بود روی صندلی و گریه می کرد قلبم تبکه تیکه شد!
بادیگاردارو پس زدم و سعی کردم خودمو برسونم پیش شب تاب کوچولوم که با حس یه چیز تیز و سرد داخلش بدنم پرت شدم روی زمین و صداهای اطرافم برام تار شد
صدای ا/ت رو مشنیدم که با جیغ منو صدا میزد
اما انگار دیگه نا نداشتم بلند شم.....
۲۱.۰k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.