عشق سیاه
عشق_سیاه
part57
ویو ات
رسیدیم هند ته همه ی چمدون هارو برداشت منم کمک کردم رفتیم به یه هتلی که خیلی قشنگ بود رفتیم اتاق چمدون ها رو که گذاشتیم ته خودشو پرت کرد رو تخت منم با تعجب بهش نگاه میکردم دیدم بهم اشاره میکنه میگه بیا بغلم کن منم رفتم بغلش یه هس خیلی خوبی میداد یه دفعه دیدم گوشیم زنگ خورد می خواستم جواب بدم که تهیونگ زود تر جواب داد
ویو تهیونگ
دراز کشیده بودیم که گوشیش زنگ خورد می خواست جواب بده که زود تر جواب دادم یه مرد بود گفت که خانم ات کار و انجام دادی بعد ته با عصبانیت گوشی رو قطع کرد و بهت نگاه کرد گفت این مرده کی بود گفت که خانم ات کارو انجام دادی
ویو ات
دیدی تهیونگ با عصبانیت گوشی رو قطع کرد گفتی چی شده وقتی گفت بغضت گرفت داشتی گریه میکردی که تهیونگ بغلت کرد
ویو تهیونگ
یه دفعه دیدم بغضش گرفت و گریه کرد محکم بغلش کردم چند دیقه ی دیگه آروم شد و از بغلم در اومد
ویو ات
چند دیقه ی دیگه از بغل تهیونگ در اومدم بهش نگاه کردم گفتم این مردی که زنگ زد از من خاست که تو رو بکشم منم گفتم چرا باید اون کسی که دوست دارم رو بکشم گفت که این انتقامه اگه نکشی من تو رو میکشم تا از تنهایی تو زجر بکشه و بهم یه سروم داد تا وقتی که تو خوابی سروم رو بزنم تا بیهوش شی و قت همین ولی من نمی خوام تو رو از دست بدم(گریه)
ویو تهیونگ
ات همه چیو توضیح داد خیلی عصبانی بودم از ات نه از اون مردیکه ی.............(سانسور کردم😂)
بعد دیدم ات گریه میکنه بغلش کردم گفتم تو تقصیری نداری کیوتم من اون خر گاو رو میکشم بعد دیدم لبامو بوسید ازش جدا شدم با تعجب به من نگاه میکر گفتم نه اینطوری نمیشه گفتم بیا رو پام بشین اومد رو پاهام نشست بعد آروم لبام و گذاشتم رو لباش و مک میزدم
ویو ات
لبام و گذاشتم رو لباش دیدم ازم جدا شد با تعجب بهش نگاه می کردم گفت بیا رو پاهام بشین رفتم نشستم بعد همو بوسیدیم نفس کم آوردم زدم به بازوش از هم جدا شدیم تهیونگ بغلم کرد رفت طرف کمد لباس خواب هام یه لباس خواب برداشت که خیلی کوتاه بود از شکمم یذره پایین تر بهم گفت که من میرم غذا درست کنم تو هم باید لباس خوابت و بپوشی خب تهیونگ رفت پایین من خواستم امشب تحریکش کنم چون لباس خوابم یجوریه که نیمی از سینه هام اگه یزره خم شم سینه هام دیده میشن لباس زیرمو در آوردم بعد لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم پایین
ویو تهیونگ
رفتم پایین به هیون زنگ زدم گفتم که اون مردرو ببرن کره تا شکنجش کنن چند روزه دیگه خودم میام میکشم
دیدم ات داره میاد پایین وقتی اومد پایین دهنم وا موند سینه هاش روناش بدن سفیدش تحریکم می کرد رفتم جلوش گفتم به به عجب بدنی امروز مال خودم می کنم خجالت کشید گفتم اول باید شام بو خوریم بعد رفتیم نشستیم که..........
part57
ویو ات
رسیدیم هند ته همه ی چمدون هارو برداشت منم کمک کردم رفتیم به یه هتلی که خیلی قشنگ بود رفتیم اتاق چمدون ها رو که گذاشتیم ته خودشو پرت کرد رو تخت منم با تعجب بهش نگاه میکردم دیدم بهم اشاره میکنه میگه بیا بغلم کن منم رفتم بغلش یه هس خیلی خوبی میداد یه دفعه دیدم گوشیم زنگ خورد می خواستم جواب بدم که تهیونگ زود تر جواب داد
ویو تهیونگ
دراز کشیده بودیم که گوشیش زنگ خورد می خواست جواب بده که زود تر جواب دادم یه مرد بود گفت که خانم ات کار و انجام دادی بعد ته با عصبانیت گوشی رو قطع کرد و بهت نگاه کرد گفت این مرده کی بود گفت که خانم ات کارو انجام دادی
ویو ات
دیدی تهیونگ با عصبانیت گوشی رو قطع کرد گفتی چی شده وقتی گفت بغضت گرفت داشتی گریه میکردی که تهیونگ بغلت کرد
ویو تهیونگ
یه دفعه دیدم بغضش گرفت و گریه کرد محکم بغلش کردم چند دیقه ی دیگه آروم شد و از بغلم در اومد
ویو ات
چند دیقه ی دیگه از بغل تهیونگ در اومدم بهش نگاه کردم گفتم این مردی که زنگ زد از من خاست که تو رو بکشم منم گفتم چرا باید اون کسی که دوست دارم رو بکشم گفت که این انتقامه اگه نکشی من تو رو میکشم تا از تنهایی تو زجر بکشه و بهم یه سروم داد تا وقتی که تو خوابی سروم رو بزنم تا بیهوش شی و قت همین ولی من نمی خوام تو رو از دست بدم(گریه)
ویو تهیونگ
ات همه چیو توضیح داد خیلی عصبانی بودم از ات نه از اون مردیکه ی.............(سانسور کردم😂)
بعد دیدم ات گریه میکنه بغلش کردم گفتم تو تقصیری نداری کیوتم من اون خر گاو رو میکشم بعد دیدم لبامو بوسید ازش جدا شدم با تعجب به من نگاه میکر گفتم نه اینطوری نمیشه گفتم بیا رو پام بشین اومد رو پاهام نشست بعد آروم لبام و گذاشتم رو لباش و مک میزدم
ویو ات
لبام و گذاشتم رو لباش دیدم ازم جدا شد با تعجب بهش نگاه می کردم گفت بیا رو پاهام بشین رفتم نشستم بعد همو بوسیدیم نفس کم آوردم زدم به بازوش از هم جدا شدیم تهیونگ بغلم کرد رفت طرف کمد لباس خواب هام یه لباس خواب برداشت که خیلی کوتاه بود از شکمم یذره پایین تر بهم گفت که من میرم غذا درست کنم تو هم باید لباس خوابت و بپوشی خب تهیونگ رفت پایین من خواستم امشب تحریکش کنم چون لباس خوابم یجوریه که نیمی از سینه هام اگه یزره خم شم سینه هام دیده میشن لباس زیرمو در آوردم بعد لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم پایین
ویو تهیونگ
رفتم پایین به هیون زنگ زدم گفتم که اون مردرو ببرن کره تا شکنجش کنن چند روزه دیگه خودم میام میکشم
دیدم ات داره میاد پایین وقتی اومد پایین دهنم وا موند سینه هاش روناش بدن سفیدش تحریکم می کرد رفتم جلوش گفتم به به عجب بدنی امروز مال خودم می کنم خجالت کشید گفتم اول باید شام بو خوریم بعد رفتیم نشستیم که..........
۹.۲k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.