پسر عمو ی جذابم♡p13
کوک:اما من میخوام
ا.ت:اگه بری برداری همین جا بلند به تهیونگ میگم عاشقتم
کوک:الان که فکر میکنم هیچی نمیخوام
م.ا:دختر شما نمیخواید بچه بیارید
ا.ت:مامان خیلی زوده
کوک:ا.ت حتا نزاشت شب عروسی بهش دست بزنم چه برسه رابطه ی جنسی
ا.ت:تازه عادت کردم بغلم میکنه و میبوستم بعد بهم دست بزنه عمرا
تهیونگ:ا.ت کوک میشه باید تو اتاق یه کاری دارم باهاتون
ا.ت:باشه بریم
امیلی :منم میام
تهیونگ:امیلی اصلا حوصلت رو ندارم درزم یه چیز خوصوصیه به تو ربط نداره
پ.ت:عه پسر برو عروس گلم
امیلی :باشه باباجون
رفتن توی اتاق
تهیونگ:ا.ت اونا مامان بابای تو نیستن
کوک:تهیونگ سرت به جایی خورده
تهیونگ:دارم میگم بعد از عروسی که بهم خورد بابای ا.ت گفت که اون پدرش نیست و اونو از یه خانواده ی فقیر گرفتن چون خانم یونگ باردار نمیشدن
ا.ت:چی ؟! (باتعجب)
کوک:واد فاخ چرا اینجوری شد
امیلی :یعنی ما توی خونه ی یه فقیر هستیم که خیلی کثیفه عیییی تهیونگ بیا بریم
تهیونگ:بتمرگ امیلی
ا.ت با اعصبانیت میخواست بره بیرون که کوک دستش رو گرفت
کوک:ا.ت امشب رو ولش کن ترو خدا بعدا راجبش حرف میزنیم
ا.ت کوک رو بغل میکنه و میزنه زیر گریه
کوک:هییشششش ا.ت اروم باش
ا.ت:کوک باورت میشه تا امروز داشتم با کسایی که باید الان قریبه باشن برام زندگی میکردم(با گریه)
کوک:هی ا.ت تو منو داری گریه نکن دیگه من هستم
ا.ت:نمیتونم کوک نمیتونم(با گریه)
کوک:لطفا ا.ت داری عذابم میدی
ا.ت:اصلا به حرف های کوک گوش نمیداد و گریه میکرد
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
ا.ت:اگه بری برداری همین جا بلند به تهیونگ میگم عاشقتم
کوک:الان که فکر میکنم هیچی نمیخوام
م.ا:دختر شما نمیخواید بچه بیارید
ا.ت:مامان خیلی زوده
کوک:ا.ت حتا نزاشت شب عروسی بهش دست بزنم چه برسه رابطه ی جنسی
ا.ت:تازه عادت کردم بغلم میکنه و میبوستم بعد بهم دست بزنه عمرا
تهیونگ:ا.ت کوک میشه باید تو اتاق یه کاری دارم باهاتون
ا.ت:باشه بریم
امیلی :منم میام
تهیونگ:امیلی اصلا حوصلت رو ندارم درزم یه چیز خوصوصیه به تو ربط نداره
پ.ت:عه پسر برو عروس گلم
امیلی :باشه باباجون
رفتن توی اتاق
تهیونگ:ا.ت اونا مامان بابای تو نیستن
کوک:تهیونگ سرت به جایی خورده
تهیونگ:دارم میگم بعد از عروسی که بهم خورد بابای ا.ت گفت که اون پدرش نیست و اونو از یه خانواده ی فقیر گرفتن چون خانم یونگ باردار نمیشدن
ا.ت:چی ؟! (باتعجب)
کوک:واد فاخ چرا اینجوری شد
امیلی :یعنی ما توی خونه ی یه فقیر هستیم که خیلی کثیفه عیییی تهیونگ بیا بریم
تهیونگ:بتمرگ امیلی
ا.ت با اعصبانیت میخواست بره بیرون که کوک دستش رو گرفت
کوک:ا.ت امشب رو ولش کن ترو خدا بعدا راجبش حرف میزنیم
ا.ت کوک رو بغل میکنه و میزنه زیر گریه
کوک:هییشششش ا.ت اروم باش
ا.ت:کوک باورت میشه تا امروز داشتم با کسایی که باید الان قریبه باشن برام زندگی میکردم(با گریه)
کوک:هی ا.ت تو منو داری گریه نکن دیگه من هستم
ا.ت:نمیتونم کوک نمیتونم(با گریه)
کوک:لطفا ا.ت داری عذابم میدی
ا.ت:اصلا به حرف های کوک گوش نمیداد و گریه میکرد
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
۱۴.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.