پسر عموی جذابم ♡p ۱۴
[۱سال بعد_ساحل جزیره ی ججو]
ویو ا.ت☆
توی این یه سال با تهیونگ جزیره ی ججو زندگی میکنم از کوک طلاق گرفتم و تهیونگ هم از امیلی خیلی خوشحال هستم چون امروز عروسی منو تهیونگ بود خودمون بودیم فقط هیچ کس عروسیمون نبود عاقد خوطبه رو خوند و ما بله گفتیم و همو بوسیدیم و با هم اومدیم ساحل خیلی دریا رو دوست دارم چون هر وقت به تهیونگ نگاه میکنم تو چشماش غرق میشم دقیقا عین دریا
ویو تهیونگ♡
بلاخره ا.ت مال خودم شد پدر مادرش رو پیدا کردیم ولی وقتی پیداشون کردیم سرطان داشتن و خیلی ضعیف بودن و نمیتونستن درمان شن بخواطر همین چند روز بعدش مردن و ا.ت تا مراسم خاک سپاریشون گریه میکرد حتا شبا کابوس میدید و با گریه بیدار میشد غذا نمیخورد همین باعث شد ۱ ماه توی بیمارستان بستری بشه توی اون یه ماه همش تو شک بود به یه جا زول میزد فقط بعد از اینکه خوب شد هم ما از همسر هامون جدا شدیم و الان هم ازدواج کردیم ا.ت دیگه مثل قبلا نبود به راحتی میزاشت دخترونگش رو ازش بگیرم تا الان ۱۰ بار رابطه داشتیم امشب هم قراره به فاخ بره
ا.ت:ته ته بیا بریم خونه سردم شد
تهیونگ :بریم
ا.ت و تهیونگ رفتن توی ماشین نشستن و رفتن به سمت کلبه ی چوبی که توی جنگل درست کردن بودن
ا.ت رفت توی اتاق و تا لباسش رو عوض کنه ولی نمیتونست زیپ لباسش رو باز کنه به تهیونگ گفت که باز کنه و باز کرد و درش اورد رفت سمت کمد که لباس رو عوض کنه
تهیونگ:بهتره لباس نپوشی چون الان میخوام انجامش بدم
ا.ت:باشه منم خیلی میخوامت
(ذهن های منحرفتون رو فعال کنید 😂😐)
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع❌
بچه ها پارت بعدی تمومه این فیک میرم سراغ فیک بعدی که قراره دوستم و تهیونگ نقش اولش باشن 😝❤
ویو ا.ت☆
توی این یه سال با تهیونگ جزیره ی ججو زندگی میکنم از کوک طلاق گرفتم و تهیونگ هم از امیلی خیلی خوشحال هستم چون امروز عروسی منو تهیونگ بود خودمون بودیم فقط هیچ کس عروسیمون نبود عاقد خوطبه رو خوند و ما بله گفتیم و همو بوسیدیم و با هم اومدیم ساحل خیلی دریا رو دوست دارم چون هر وقت به تهیونگ نگاه میکنم تو چشماش غرق میشم دقیقا عین دریا
ویو تهیونگ♡
بلاخره ا.ت مال خودم شد پدر مادرش رو پیدا کردیم ولی وقتی پیداشون کردیم سرطان داشتن و خیلی ضعیف بودن و نمیتونستن درمان شن بخواطر همین چند روز بعدش مردن و ا.ت تا مراسم خاک سپاریشون گریه میکرد حتا شبا کابوس میدید و با گریه بیدار میشد غذا نمیخورد همین باعث شد ۱ ماه توی بیمارستان بستری بشه توی اون یه ماه همش تو شک بود به یه جا زول میزد فقط بعد از اینکه خوب شد هم ما از همسر هامون جدا شدیم و الان هم ازدواج کردیم ا.ت دیگه مثل قبلا نبود به راحتی میزاشت دخترونگش رو ازش بگیرم تا الان ۱۰ بار رابطه داشتیم امشب هم قراره به فاخ بره
ا.ت:ته ته بیا بریم خونه سردم شد
تهیونگ :بریم
ا.ت و تهیونگ رفتن توی ماشین نشستن و رفتن به سمت کلبه ی چوبی که توی جنگل درست کردن بودن
ا.ت رفت توی اتاق و تا لباسش رو عوض کنه ولی نمیتونست زیپ لباسش رو باز کنه به تهیونگ گفت که باز کنه و باز کرد و درش اورد رفت سمت کمد که لباس رو عوض کنه
تهیونگ:بهتره لباس نپوشی چون الان میخوام انجامش بدم
ا.ت:باشه منم خیلی میخوامت
(ذهن های منحرفتون رو فعال کنید 😂😐)
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع❌
بچه ها پارت بعدی تمومه این فیک میرم سراغ فیک بعدی که قراره دوستم و تهیونگ نقش اولش باشن 😝❤
۱۵.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.