پسر عموی جذابم ♡p ۱۱
[ساعت ۶ بعد از ظهر _خانه ی تهیونگ و امیلی]
امیلی :ته ته جونم پاشو باید حاضر شیم بریم خونه ی دختر عموت
تهیونگ:باشه
تهیونگ بلند شد رفت حموم و اومد بیرون هودی که با ا.ت ست خریده بودن رو پوشید (یه هودی مشکی و ساده البته برای ا.ت بزرگ و لش هست) و شلوار مشکی لی رو پوشید و یه زنجیر ظریف انداخت و رفت بیرون نشست رو مبل و به گوشیش نگاه کرد
امیلی رفت حموم اومد موهاش رو خشک کرد و نشست پشت میز ارایش یه ارایش غلیظ (از اون ارایشای خلیجی خودمون😂) کرد و یه لباس که س.ی.ن.ه و ب.ا.س.ن هاش رو برجسته نشون میداد پوشید (خدای سانسور اینجاست ادمین تون😂)
و کیف که سنگ دوزی شده بود و خیلی به چشم میومد پوشید و کفش پاشنه بلند پوشید و رفت پیش تهیونگ
امیلی:تهیونگ جونم نمیای بریم من حاظرم
تهیونگ:باشه بریم
تهیونگ رابطه ی خوبی با امیلی نداشت بعضی وقتا با هم دعوا میکنن سر اینکه امیلی میگه تهیونگ خیلی سردی او این جور حرفا و تهیونگ هنوز ا.ت رو دوست داره حتا بک گراندگوشیش عکسی هست که با ا.ت گرفته تهیونگ همش بعد از ساعت کاریش مست میکنه دیر میاد خونه و به زور با امیلی ازدواج کرده چون امیلی دختر دوست همکار پدرشه
خلاصه اینا رفتن سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت خونه ی کوک و ا.ت
ویو ا.ت☆
خودم رو نگاه کردم برای اخرین بار که چیزی از قلم ننداخته باشم هودی ستی که با تهیونگ گرفته بودیم رو پوشیدم با یه شرتک تتو ی نصفه قلبی که پایین انگشت کوچیکم بود و اونم با تهیونگ ست بود رو با کرم پودر پاک کرده بودم یه زره لبام رو صورتی کردم و برق لب زدم یه زره سایه مشکی زده بودم همیشه بغل چشمم یعنی روی جونم تقریبا یه قلب کوچیک میکشم همه چی خوب بود زنگ در خورد مامانم اینا بودن درو باز کردم و به استقبالشون رفتم
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
امیلی :ته ته جونم پاشو باید حاضر شیم بریم خونه ی دختر عموت
تهیونگ:باشه
تهیونگ بلند شد رفت حموم و اومد بیرون هودی که با ا.ت ست خریده بودن رو پوشید (یه هودی مشکی و ساده البته برای ا.ت بزرگ و لش هست) و شلوار مشکی لی رو پوشید و یه زنجیر ظریف انداخت و رفت بیرون نشست رو مبل و به گوشیش نگاه کرد
امیلی رفت حموم اومد موهاش رو خشک کرد و نشست پشت میز ارایش یه ارایش غلیظ (از اون ارایشای خلیجی خودمون😂) کرد و یه لباس که س.ی.ن.ه و ب.ا.س.ن هاش رو برجسته نشون میداد پوشید (خدای سانسور اینجاست ادمین تون😂)
و کیف که سنگ دوزی شده بود و خیلی به چشم میومد پوشید و کفش پاشنه بلند پوشید و رفت پیش تهیونگ
امیلی:تهیونگ جونم نمیای بریم من حاظرم
تهیونگ:باشه بریم
تهیونگ رابطه ی خوبی با امیلی نداشت بعضی وقتا با هم دعوا میکنن سر اینکه امیلی میگه تهیونگ خیلی سردی او این جور حرفا و تهیونگ هنوز ا.ت رو دوست داره حتا بک گراندگوشیش عکسی هست که با ا.ت گرفته تهیونگ همش بعد از ساعت کاریش مست میکنه دیر میاد خونه و به زور با امیلی ازدواج کرده چون امیلی دختر دوست همکار پدرشه
خلاصه اینا رفتن سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت خونه ی کوک و ا.ت
ویو ا.ت☆
خودم رو نگاه کردم برای اخرین بار که چیزی از قلم ننداخته باشم هودی ستی که با تهیونگ گرفته بودیم رو پوشیدم با یه شرتک تتو ی نصفه قلبی که پایین انگشت کوچیکم بود و اونم با تهیونگ ست بود رو با کرم پودر پاک کرده بودم یه زره لبام رو صورتی کردم و برق لب زدم یه زره سایه مشکی زده بودم همیشه بغل چشمم یعنی روی جونم تقریبا یه قلب کوچیک میکشم همه چی خوب بود زنگ در خورد مامانم اینا بودن درو باز کردم و به استقبالشون رفتم
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
۸.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.