p

p....59


ییبو وارد غار شد یکم عجیب بود یه جادوی قدرت مند میشد حس کنی ییبو یکم جلوتر رفت که متوجه یه حصار جادو شد که نمیزاشت جلوتر بره ییبو رفت دستشو گذاشت رو حصار که خود به خود باز شد

ییبو..معلوم نیست اینجا چه خبره

ییبو یکم جلوتر رفت که دید تو غار کاملا روشن بود وسط آب یه چیزی بود انگار همه جارو روشن کرده بود

ییبو..حالا که تا اینجا اومدم باید سردربیارم چی داخل آبه

ییبو نفسشو حفص کرد و رفت داخل آب میشد قشنگ نور داخل آب دید یکم به سمت پایین شنا کرد که دید پایین انگار یه قدرت عجیب داشت ییبو همینجوری نگاش می‌کرد که نفس کم آورد همین که خواست از آب بره بیرون که جادو اونو به سمت خودش کشید ییبو هرچقدر تقلا کرد نمیتونست خودشو آزاد کنه انگار که یه نفر داشت اونو با زنجیر به پایین آب می‌کشید انقد رفت پایین که اون جادوی قدرتمند دقیقا روبه روی اون قرار گرفت ییبو نفس کم آورده بود راه فرار نداشت برای همین تصمیم گرفت به اون جادو دست بزنه تا ببینه که چی داره بهش دست زد که حصار قدرتشو تو وجودش حس کرد انگار داشت واردش بدنش میشد بعد اینکه حصار شکسته شد با تمام سرعت رفت بیرون آب خسته و بیهوش افتاده بود و صداهای عجیب تو خودش حس می‌کرد که مغزشو پر کرده بود خیلی حس بدی بود ییبو کلا بی‌حال شده بود انگار قدرت که وارد بدنش شد خیلی براش سخت بود که تحملش کنه اما یکم بعد به خودش اومد با بی حالی تمام رفت بیرون غار شی چو که بیرون غار منتظرش بود اونو با اون وضعیت دید سریع اومد پیشش

شی چو..چی شده
ییبو.. زودتر از اینجا برو

شی چو ییبو به مهمان خانه برد تا استراحت کنه

لئوو..برای قلمروی سلیب اتش..و مالی شان نامه فرستاد درخاست کمک کرد یهو سربازی اومد برای لئوو خبر اورد که

سرباز..قربان به مرز های ما حمله شده
توصت دینگ یوشی و گرویی از گرویه سایه

لئوو..لعنتی پس رئیس گروه سایه دینگ یوشی هست
سرباز..قربان دستور چیه

لئوو..به کله ارتش دستور اماده باش برای جنگ بده
سرباز..بله قربان

لئوو..لعنتی باید زوتر برامون نیروبه کمکی بیاد

ییبو..از خواب بیدار شد دید رویه تخته تو مهمان خانه
وقتی بیدارشد چیزی تو بدنش حس نمیکرد باخودش گفت
ییبو..حتما توهم زدم

شی چو..قربان بیدار شدین حالتون خوبه
ییبو..اره خوبم فقط یکم حالم بد شد چیزی نیست

شی چو..میخایید طبیب خبر کنم
ییبو..نیازی نیست از دینگ یوشی چه خبر
شی چو..تبقه نقشه اون به نیانگما حمله کرد

ییبو..خب لئووچه واکنشی نشون داد
شی چو..همونطوریکه انتظار میرفت ایشون دستور اماده باش به کله ارتش داده و از قلمرویه سلیب اتش و مالی شان کمک خاسته

ییبو..خب خوبه مراقب چن ژیوان هم باشید تا بهمون خیانت نکنه

شی چو..نگران نباشید دینگ یوشی گفت خودم حواسم هست
ییبو..خب پس مرخصی
دیدگاه ها (۱)

p....60پادشاه اواندل در حال قدم زدن تو حیات قصر بودسرباز..سر...

p...61بعد وانگ اومد تا قضیه غار حل کنه با دیدن نگهبانان اومد...

p....5۸لی هن. همینجوری داشت به گل نگامیکردموجین وقتی دید نئو...

p....57ژان تو زندان انداختن ژان ..لعنت بهتون درو باز کنید عو...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..87شوکای با بقیه رسیدن یوشوشین به وانگ زل زده بود که لینگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط