عشق بی پایان پارت8
عشق بی پایان پارت8
_ای خدااا بهدا اگه یکم قدت کوتاه تر بود جرت میدادم کثافت اشغال
+خب بیب خودتو واسع ضربات خشن اماده کن
ویو جیمز
(نمیدونستم دارم چیکار میکنم دلم میخواست مال خودم کنمش اما یکارای میکرد ک مجرور بودم تنبیهش کنم خیلی تقلا میکرد از دستم فرار کنه اما نمیتونست )
_ولم میکنی یا فوش بدم یا بزنمت ؟
+همشون جز اولی
_خداا بخدااااا ک خیلی گستاخی امیدوارم ک ای بلا ها سر خونوادت بیاد سر خواهرت مادر کثافتت
+امید خیلی خوبه
ویو جیمز
(انداختمشرو تخت دکمه لباسمو باز کردم اشک تو چشاش جمع شده بود داشت میترکید از بغض اما مقاومت میکرد دلم بد جور براش رفت دلم نیخواست خودمم همراش گریه کنم اما من جیمز بودم پسر مغرور شرور بی رحم پس نباید دلم برا یه کوچولو بسوزه اما اون دلمو برده بود شده بود شبیه فرشته ها )
+خیلی خب بغض نکن باهات کاری ندارم!
بغضم ترکید و شروع به گریه کردم
با پا زدم رو بیضه هاش ک از ضعف داشت میمرد
+فاککککک
دستاشو روش گذاشت از و از اتاق بیرون شد
طوری ک رایا جیمز رو برام توصیف کرده بود یه مرد خشن و بی رحم بود اما اون خیلی کیوت بود موقعه ای ک داشت نازمو میکشید اما بعد از اون بلاهایی ک سرم اورد ازش متنفر بودم
یکم بعد اومد گف
+بیا بریم یچیزی بخور خیلی ضعیف شدی
جیمز ویو
(نه جیمز نه نه تو نباید خودتو به یه دختر کوچولو ببازی نه به خودت بیا داری چبکار میکنی چرا اینهمه دلسوز شدی)
_نمیخوام فقط از جلو چشام گمشوو اوکی؟
+میل خودته خودت خواستی
(بهش تجاوز میکنه و کلی اذیتش میکنه میانا هم به حال مرگ میشه)
وقتی از روم بلند شد خودمو مث ی جنازه حس میکردم
جونی نداشتم ملحفه روی تخت خونی بود و منم به حال مرگ بودم و همینطور اشک از چشام میریخت
:قربونت برم پاشو بریم پایین(گریه)
_اووق الان بالا میارم اووق
:بدو بدو
فوری رفتم تو توالت و یه عالمه بالا اوردم از اون اتفاقا حالم بهم خورد دردایی ک کشیدم و کارای اون داشت به شدت حالمو به هم میزد طوری ک انگار الان دل و رودم بالا میاد..
:جناب ارباب داره بالا میاره حالش خیلی بده لطفا یه کاری کنین
+ب درک فردا راهیش کن بره حوله منم بیار و ملحفه تخت رو عوض کن
:خیلی ممنون ارباب خیلی ممنون
چشم الان همه کاراتونو انجام میدم
+پوففف
:میانا میانا ارباب میخواد بزاره بریییی
_اما ت..تو چی؟(صدای خسته)
:من میمونم عزیزم خیلی خوشحالم ک داری ازینجا میرییییی(ذوق)
_هووف
+میاناااا(داد)
:یا مسیح باز چشه این
تو وایسا برم ببینم چشه
:بلع جناب ارباب
+گفتم میانا یا رایا؟؟
:دستش بند بود
_ای خدااا بهدا اگه یکم قدت کوتاه تر بود جرت میدادم کثافت اشغال
+خب بیب خودتو واسع ضربات خشن اماده کن
ویو جیمز
(نمیدونستم دارم چیکار میکنم دلم میخواست مال خودم کنمش اما یکارای میکرد ک مجرور بودم تنبیهش کنم خیلی تقلا میکرد از دستم فرار کنه اما نمیتونست )
_ولم میکنی یا فوش بدم یا بزنمت ؟
+همشون جز اولی
_خداا بخدااااا ک خیلی گستاخی امیدوارم ک ای بلا ها سر خونوادت بیاد سر خواهرت مادر کثافتت
+امید خیلی خوبه
ویو جیمز
(انداختمشرو تخت دکمه لباسمو باز کردم اشک تو چشاش جمع شده بود داشت میترکید از بغض اما مقاومت میکرد دلم بد جور براش رفت دلم نیخواست خودمم همراش گریه کنم اما من جیمز بودم پسر مغرور شرور بی رحم پس نباید دلم برا یه کوچولو بسوزه اما اون دلمو برده بود شده بود شبیه فرشته ها )
+خیلی خب بغض نکن باهات کاری ندارم!
بغضم ترکید و شروع به گریه کردم
با پا زدم رو بیضه هاش ک از ضعف داشت میمرد
+فاککککک
دستاشو روش گذاشت از و از اتاق بیرون شد
طوری ک رایا جیمز رو برام توصیف کرده بود یه مرد خشن و بی رحم بود اما اون خیلی کیوت بود موقعه ای ک داشت نازمو میکشید اما بعد از اون بلاهایی ک سرم اورد ازش متنفر بودم
یکم بعد اومد گف
+بیا بریم یچیزی بخور خیلی ضعیف شدی
جیمز ویو
(نه جیمز نه نه تو نباید خودتو به یه دختر کوچولو ببازی نه به خودت بیا داری چبکار میکنی چرا اینهمه دلسوز شدی)
_نمیخوام فقط از جلو چشام گمشوو اوکی؟
+میل خودته خودت خواستی
(بهش تجاوز میکنه و کلی اذیتش میکنه میانا هم به حال مرگ میشه)
وقتی از روم بلند شد خودمو مث ی جنازه حس میکردم
جونی نداشتم ملحفه روی تخت خونی بود و منم به حال مرگ بودم و همینطور اشک از چشام میریخت
:قربونت برم پاشو بریم پایین(گریه)
_اووق الان بالا میارم اووق
:بدو بدو
فوری رفتم تو توالت و یه عالمه بالا اوردم از اون اتفاقا حالم بهم خورد دردایی ک کشیدم و کارای اون داشت به شدت حالمو به هم میزد طوری ک انگار الان دل و رودم بالا میاد..
:جناب ارباب داره بالا میاره حالش خیلی بده لطفا یه کاری کنین
+ب درک فردا راهیش کن بره حوله منم بیار و ملحفه تخت رو عوض کن
:خیلی ممنون ارباب خیلی ممنون
چشم الان همه کاراتونو انجام میدم
+پوففف
:میانا میانا ارباب میخواد بزاره بریییی
_اما ت..تو چی؟(صدای خسته)
:من میمونم عزیزم خیلی خوشحالم ک داری ازینجا میرییییی(ذوق)
_هووف
+میاناااا(داد)
:یا مسیح باز چشه این
تو وایسا برم ببینم چشه
:بلع جناب ارباب
+گفتم میانا یا رایا؟؟
:دستش بند بود
۳.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.