جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۵
ویو کوک : بلند شدیم و به طرف ماشین حرکت کردیم در رو واسه ا.ت باز کردم و خودمم سوار شدم و ماشین رو روشن کردم و گازشو دادم یکم دیگه حدود ۳۰ یا ۲۰ دیقه تازه داشتیم به شهر میرسیدیم که دیدم ا.ت داره یه چیزایی رو میگه دقت کردم که دیدم داره تو خواب یه شعر میگه ....
ا.ت : دو از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه از سلول ، سلولم
با تو جهانم تازه تر میشد از روز های طبق معمولم ( تو خواب داره گریه میکنه )
کوک : ا.ت ( داره بیدارش میکنه )
ا.ت : جانم ( از خواب پرید )
کوک : خواب بد دیدی ؟ چرا داشتی گریه میکردی ؟
ا.ت : هیچی خواب زیاد بدی نبود دیدم فراموشم کردی و با یه شعر دارم خودمو یادت میندازم
کوک : همین شعری که داشتی زمزمه میکردی ؟
ا.ت : آره شنیدی ؟
کوک : اوهوم خیلی قشنگ بود
ا.ت : کوک ؟
کوک : جونم ؟
ا.ت : اگه فراموشت کردم چیکا میکنی یادت بیوفتم ؟
کوک : همین شعری رو که تو خواب خوندی رو برات میخونمو میگم چقدر دوست دارم ( با چهره آروم )
ا.ت : مرسی که هستی و کنارمی ( لبخند )
کوک : عیجونم ... خانم خوشگله ما دلش میخواد بریم شهر بازی ؟
ا.ت : یسسسس بریم همون جایی که قبلا منو بردی که باهات آشتی کنم ( از ذوق چشاش برق میزنه و لپاش گل انداخته )
کوک : چشمممم ( لبخند )
ا.ت : آخ جونننن ( صورت کوک رو همون جور یکه داشت رانندگی میکرد گرفت و بوسید )
ویو کوک : به سمت شهربازی مورد علاقه ا.ت حرکت کردم دختره خلو چل تو این سن اسم شهربازی میاد از خود بی خود میشه ( لبخند ) همه جوره کیوتو خواستنیه وای خدا شیطونه میگه اون لپای توپولوش رو که قرمز قرمز شده رو گاز بگیرممممم ... وای اینو بزارم برای بعدا ( یه نیشخند شیطانی تو ذهنش میزنه )
ویو ا.ت : نمیدونستم ذوقم رو چطور نشون بدم دست خودم نبود گرفتم لپش رو محکم بوسیدم بعدشم تکیه دادم به صندلی و بیرون رو نگا کردم که با چیزی که مواجه شدم ....
# پارت ۱۵
ویو کوک : بلند شدیم و به طرف ماشین حرکت کردیم در رو واسه ا.ت باز کردم و خودمم سوار شدم و ماشین رو روشن کردم و گازشو دادم یکم دیگه حدود ۳۰ یا ۲۰ دیقه تازه داشتیم به شهر میرسیدیم که دیدم ا.ت داره یه چیزایی رو میگه دقت کردم که دیدم داره تو خواب یه شعر میگه ....
ا.ت : دو از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه از سلول ، سلولم
با تو جهانم تازه تر میشد از روز های طبق معمولم ( تو خواب داره گریه میکنه )
کوک : ا.ت ( داره بیدارش میکنه )
ا.ت : جانم ( از خواب پرید )
کوک : خواب بد دیدی ؟ چرا داشتی گریه میکردی ؟
ا.ت : هیچی خواب زیاد بدی نبود دیدم فراموشم کردی و با یه شعر دارم خودمو یادت میندازم
کوک : همین شعری که داشتی زمزمه میکردی ؟
ا.ت : آره شنیدی ؟
کوک : اوهوم خیلی قشنگ بود
ا.ت : کوک ؟
کوک : جونم ؟
ا.ت : اگه فراموشت کردم چیکا میکنی یادت بیوفتم ؟
کوک : همین شعری رو که تو خواب خوندی رو برات میخونمو میگم چقدر دوست دارم ( با چهره آروم )
ا.ت : مرسی که هستی و کنارمی ( لبخند )
کوک : عیجونم ... خانم خوشگله ما دلش میخواد بریم شهر بازی ؟
ا.ت : یسسسس بریم همون جایی که قبلا منو بردی که باهات آشتی کنم ( از ذوق چشاش برق میزنه و لپاش گل انداخته )
کوک : چشمممم ( لبخند )
ا.ت : آخ جونننن ( صورت کوک رو همون جور یکه داشت رانندگی میکرد گرفت و بوسید )
ویو کوک : به سمت شهربازی مورد علاقه ا.ت حرکت کردم دختره خلو چل تو این سن اسم شهربازی میاد از خود بی خود میشه ( لبخند ) همه جوره کیوتو خواستنیه وای خدا شیطونه میگه اون لپای توپولوش رو که قرمز قرمز شده رو گاز بگیرممممم ... وای اینو بزارم برای بعدا ( یه نیشخند شیطانی تو ذهنش میزنه )
ویو ا.ت : نمیدونستم ذوقم رو چطور نشون بدم دست خودم نبود گرفتم لپش رو محکم بوسیدم بعدشم تکیه دادم به صندلی و بیرون رو نگا کردم که با چیزی که مواجه شدم ....
- ۵.۷k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط