پارت ³⁸
پارت ³⁸
...............
یادم اومد قرار بود بریم خونه تهیونگ نشستم رو مبل همه نشسته بودن منم چون تو مهمونی حسابی رقصیده بودم و مشروب خورده بودم موهام یکم پف کرده بود و بویه مشروب میدادم سرمم گیج میرفت کپ کرده به میز نگا میکردم
جین " یونا خوبی؟
؛؛ ... ها؟
جین " میگم خوبی؟ چیزیت نیست؟
؛؛ خوبم ... چیشده؟
جین " هیچی پرسیدم چون اونجا که بودیم یه بطری کاملو تموم کردی
جیمین " اره سردرد نداری یا سرگیجه؟
؛؛ نه ... فقط سرم خیلی گیج میره
جیمین " پاشو قرص بدم بخوری بهتر میشی
سرم خیلی گیج میرفت گیج و منگ بودم بلند شدم خواستم پشت جیمین برم که سرم گیج رفت و افتادم رو زمین همین که افتادم سردردم شروع شد اصلا نمیتونستم حرکت کنم حالم بد شده بود سردرد و سرگیجه باهم مخلوط شده بودن و حالم خیلی بد بود نباید اینقدر میخوردم ای خدا جیمین سریع برگشت سمتم و اومد بالاسرم کوک هم اومد
_ یونا خوبی؟؟ چت شدد
؛؛ سرم
_ سرت چیشده
؛؛ درد میکنه .... سرگیجه دارم
_ بلندشو بریم اتاق
به زور و زحمت بلندم کردن و بردنم رو تخت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم جیمین رفت برام قرص بیاره کوک هم پیشم نشسته بود اومد و قرصو داد خوردم یه ربع گذشت سرگیجم بهتر شد ولی سرم همچنان درد میکرد مسکن هم خوردم تا اروم بشه
_ میگم ... تو تاحالا با کسی تو رابطه بودی
؛؛ هوم؟
_ میگم با کسی تو رابطه بودی؟
؛؛ نه
_ از کسی خوشت میاد؟
؛؛ نه ... اینارو برایه چی میپرسی؟
_ کنجکاو بودم
؛؛ اها ......... خودت چی؟
_ من ؟
؛؛ یعنی با کسی هستی؟
_ نه
؛؛ یا از کسی خوشت میاد
_ .... اره ... میاد
؛؛ جدی؟
_ اره
؛؛ میتونم بپرسم کیه؟
_ میشناسیش
؛؛ من؟؟
_ اره
؛؛ ..... نمیشه بگی؟
_ نه ... بگیر بخواب
رفت بیرون ... یعنی از کسی خوشش میاد؟ منم میشناسم؟
یعنی چی ... ای بابااا به توچه بگیر بخواب چرا برات مهمه
پتو رو با حرص انداختم رو خودم تا بخوابم .... چشمام گرم شد و سریع خوابم برد
( ساعت ۹ )
...............
یادم اومد قرار بود بریم خونه تهیونگ نشستم رو مبل همه نشسته بودن منم چون تو مهمونی حسابی رقصیده بودم و مشروب خورده بودم موهام یکم پف کرده بود و بویه مشروب میدادم سرمم گیج میرفت کپ کرده به میز نگا میکردم
جین " یونا خوبی؟
؛؛ ... ها؟
جین " میگم خوبی؟ چیزیت نیست؟
؛؛ خوبم ... چیشده؟
جین " هیچی پرسیدم چون اونجا که بودیم یه بطری کاملو تموم کردی
جیمین " اره سردرد نداری یا سرگیجه؟
؛؛ نه ... فقط سرم خیلی گیج میره
جیمین " پاشو قرص بدم بخوری بهتر میشی
سرم خیلی گیج میرفت گیج و منگ بودم بلند شدم خواستم پشت جیمین برم که سرم گیج رفت و افتادم رو زمین همین که افتادم سردردم شروع شد اصلا نمیتونستم حرکت کنم حالم بد شده بود سردرد و سرگیجه باهم مخلوط شده بودن و حالم خیلی بد بود نباید اینقدر میخوردم ای خدا جیمین سریع برگشت سمتم و اومد بالاسرم کوک هم اومد
_ یونا خوبی؟؟ چت شدد
؛؛ سرم
_ سرت چیشده
؛؛ درد میکنه .... سرگیجه دارم
_ بلندشو بریم اتاق
به زور و زحمت بلندم کردن و بردنم رو تخت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم جیمین رفت برام قرص بیاره کوک هم پیشم نشسته بود اومد و قرصو داد خوردم یه ربع گذشت سرگیجم بهتر شد ولی سرم همچنان درد میکرد مسکن هم خوردم تا اروم بشه
_ میگم ... تو تاحالا با کسی تو رابطه بودی
؛؛ هوم؟
_ میگم با کسی تو رابطه بودی؟
؛؛ نه
_ از کسی خوشت میاد؟
؛؛ نه ... اینارو برایه چی میپرسی؟
_ کنجکاو بودم
؛؛ اها ......... خودت چی؟
_ من ؟
؛؛ یعنی با کسی هستی؟
_ نه
؛؛ یا از کسی خوشت میاد
_ .... اره ... میاد
؛؛ جدی؟
_ اره
؛؛ میتونم بپرسم کیه؟
_ میشناسیش
؛؛ من؟؟
_ اره
؛؛ ..... نمیشه بگی؟
_ نه ... بگیر بخواب
رفت بیرون ... یعنی از کسی خوشش میاد؟ منم میشناسم؟
یعنی چی ... ای بابااا به توچه بگیر بخواب چرا برات مهمه
پتو رو با حرص انداختم رو خودم تا بخوابم .... چشمام گرم شد و سریع خوابم برد
( ساعت ۹ )
۲۱.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.