پارت ۶۲
#پارت_۶۲
شونه ای بالا انداختمو یکم مشغول مرتب کردن خونه شدم.آیدا روی مبل نشسته بود و سررسید پدرمو میخوند.
_میدونی یکم باید روی قسمت ساعتا بیشتر کار میکرد.
کتابو بست و کنارش گذاشت
_دلم میخاد بیشتر راجع به زمین بدونم
_منم دلم میخاد بیشتر راجع به سیاره شما بدونم
_راستش بهت حسودیم میشه آیدا
_چرا...به چی من حسودیت میشه؟به اینکه از خونواده و زادگاهم دورم؟
اهی کشید و گفت
_نه...به اینکه یه فضانوردی...من...نتونستم...من مشکل قلبی دارم
چشمام از تعجب گرد شد
_جدی؟پس تو یه...
_من یه دکترم
کنارش نشستم و دستشو گرفتم
_جدی میگی؟وای باورم نمیشه..من از دکتر بودن متنفرم
با این حرفم هر دو زدیم زیر خنده
_ولی من عاشق فضام...از بچگی...خوابای فضایی،نقاشیای فضایی،رویای دنیاهای موازی...از بچگی همرام بودن...ولی مشکل قلبیم نزاشت که فضا نورد بشم
دستاشو نوازش کردم و گفتم
_آیدا تو یه دکتری...میدونی چقد ارزشمندی؟
سرشو به زیر انداخت و لبخند ریزی رو لباش نشست.بیشتر شبیه پوزخند بود.
_خب بیخیال...یکم راجب زمین بهم بگو
چون یه تخت بیشتر نبود دوتا متکا اوردم و تو هال پهن کردم.کنار هم دراز کشیدیم و حرف زدیم.ساعت ها حرف زدیم.راجبه شخصیتای معروف که شغلشون تو هر سیاره متفاوت بود.باورم نمیشد که مهران مدیری یه متخصص مشهور بود!یا سعید معروف یه بازیگر معروف بود!خیلی تفاوت ها وجود داشتن ولی همشون با همزاد زمینیشون بی شباهت بودن و فقط زندگی ها تکرار شده بود.سیلوِرنا ،یک تکرار بی شباهت از زمین بود...
شونه ای بالا انداختمو یکم مشغول مرتب کردن خونه شدم.آیدا روی مبل نشسته بود و سررسید پدرمو میخوند.
_میدونی یکم باید روی قسمت ساعتا بیشتر کار میکرد.
کتابو بست و کنارش گذاشت
_دلم میخاد بیشتر راجع به زمین بدونم
_منم دلم میخاد بیشتر راجع به سیاره شما بدونم
_راستش بهت حسودیم میشه آیدا
_چرا...به چی من حسودیت میشه؟به اینکه از خونواده و زادگاهم دورم؟
اهی کشید و گفت
_نه...به اینکه یه فضانوردی...من...نتونستم...من مشکل قلبی دارم
چشمام از تعجب گرد شد
_جدی؟پس تو یه...
_من یه دکترم
کنارش نشستم و دستشو گرفتم
_جدی میگی؟وای باورم نمیشه..من از دکتر بودن متنفرم
با این حرفم هر دو زدیم زیر خنده
_ولی من عاشق فضام...از بچگی...خوابای فضایی،نقاشیای فضایی،رویای دنیاهای موازی...از بچگی همرام بودن...ولی مشکل قلبیم نزاشت که فضا نورد بشم
دستاشو نوازش کردم و گفتم
_آیدا تو یه دکتری...میدونی چقد ارزشمندی؟
سرشو به زیر انداخت و لبخند ریزی رو لباش نشست.بیشتر شبیه پوزخند بود.
_خب بیخیال...یکم راجب زمین بهم بگو
چون یه تخت بیشتر نبود دوتا متکا اوردم و تو هال پهن کردم.کنار هم دراز کشیدیم و حرف زدیم.ساعت ها حرف زدیم.راجبه شخصیتای معروف که شغلشون تو هر سیاره متفاوت بود.باورم نمیشد که مهران مدیری یه متخصص مشهور بود!یا سعید معروف یه بازیگر معروف بود!خیلی تفاوت ها وجود داشتن ولی همشون با همزاد زمینیشون بی شباهت بودن و فقط زندگی ها تکرار شده بود.سیلوِرنا ،یک تکرار بی شباهت از زمین بود...
۹۸۷
۲۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.