توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت 6
استاد : جونگکوک برو رو صندلیت بشین
کوک هم میره و رو صندلیش که یه صندلی با ته فاصله داره میشینه
.
.
.
ویوکوک : یااا چرا ته اینجوری شده ، همش داره عرق میریزه پوستش مثل برف سفید شده ، خیلی نگرانشمممم زنگ تفریح باهاش حرف میزنم
ویو ته : نمیدونم چیکار کنم ، نمیدونممم دارم دیوونه میشم ، اونی که تمام مدت دنبالش بودم رو میز بغلیم نشسته
استاد : خب امروز تاریخ داریم صفحه ۲۴ رو بیارید میخوام بپرسم
پرش زمانی به زنگ تفریح :
استاد : خب بچه ها زنگ تفریح خورد برید بعد دوباره بیاید
تهیونگ تا زنگ تفریح خورد سریع از کلاس خارج شد
ویو کوک : دیدم تهیونگ زودتر از بقیه از کلاس خارج شد خیلی نگرانش شدم به خاطر همین دنبالش کردم
ویو ته : خیلی حالم بد بود ، نمیدونم چرا نزدیک بود بیفتم ، عاححح چرا بدنم میلرزه دیگه نتونستم تحمل کنم و سریع طرف دسشویی رفتم
ویو کوک : دیدم رفت دسشویی پس صبر کردم که بیاد
"یک ربع بعد"
تهیونگ : اخیش الان یکم اروم شدم تهیونگ تو میتونی از پسش بر میای ... در و باز کردم که دیدم کوک روبه روم ایستاده و چهرش خیلی نگرانه
پارت 6
استاد : جونگکوک برو رو صندلیت بشین
کوک هم میره و رو صندلیش که یه صندلی با ته فاصله داره میشینه
.
.
.
ویوکوک : یااا چرا ته اینجوری شده ، همش داره عرق میریزه پوستش مثل برف سفید شده ، خیلی نگرانشمممم زنگ تفریح باهاش حرف میزنم
ویو ته : نمیدونم چیکار کنم ، نمیدونممم دارم دیوونه میشم ، اونی که تمام مدت دنبالش بودم رو میز بغلیم نشسته
استاد : خب امروز تاریخ داریم صفحه ۲۴ رو بیارید میخوام بپرسم
پرش زمانی به زنگ تفریح :
استاد : خب بچه ها زنگ تفریح خورد برید بعد دوباره بیاید
تهیونگ تا زنگ تفریح خورد سریع از کلاس خارج شد
ویو کوک : دیدم تهیونگ زودتر از بقیه از کلاس خارج شد خیلی نگرانش شدم به خاطر همین دنبالش کردم
ویو ته : خیلی حالم بد بود ، نمیدونم چرا نزدیک بود بیفتم ، عاححح چرا بدنم میلرزه دیگه نتونستم تحمل کنم و سریع طرف دسشویی رفتم
ویو کوک : دیدم رفت دسشویی پس صبر کردم که بیاد
"یک ربع بعد"
تهیونگ : اخیش الان یکم اروم شدم تهیونگ تو میتونی از پسش بر میای ... در و باز کردم که دیدم کوک روبه روم ایستاده و چهرش خیلی نگرانه
۵.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.