توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت ۸
ویو ته : همینجوری که هییی نفس نفس میکشیدم دیدم از شکم کوک داره خون میاد و قلبم خیلی تند تند زد
ویو کوک : همینجوری که داشتم نفس نفس میکشیدم یهو یه درد شدیدی احساس کردم و دیدم که شکمم زخمی شده سرگیجه ی شدیدی گرفتم به تهیونگ نگاه کردم که داره با نگرانی نگام میکنه میخواستم یه چیزی بگم که افتادم زمین و بیهوش شدم
ویو ته : احساس کردم که کوک حالش خیلی بده ، که دیدم یهو افتاد زمین و قلبم اومد تو دهنم
ته : جونگکوک جونگکوککککک چت شدد یهو وای خدا خواهش میکنم پاشوو
ویو کوک : تهیونگو بالا سرم دیدم عاشق این لحضه بودم ولی نمیفهمیدم چی میگه دلم میخواست ببیوسمش برا ی همین دست گذاشتم رو صورتش و یه بوس سریع زدم که یهو بیهوش شدم
ویو ته : همینجوری که بغض تمام گلوم رو پر کرده بود یه چیزی رو لبم حس کردم که کوک لبم رو بوسیده بود و بعدش بیهوش شد ... خیلی قرمز شده بودم و میخواستم فرار کنم ولی نمیتونستم کوک رو تنها بزارم .... من قلبم درد میکنه این درد برای چیه ؟ یعنی من عاشقش شدم؟؟ ولی اگه این اتفاق بیوفته من به پاداشم نمیرسم و کلا از زندگی ناپدید میشم ... باید مراقب این پسر باشم و از دستورات پیروی کنم همین و اینکه عاشقش نشم!
تهیونگ کوک رو بغل میکنه و سریع به امبولانس میرسونه ....
پارت ۸
ویو ته : همینجوری که هییی نفس نفس میکشیدم دیدم از شکم کوک داره خون میاد و قلبم خیلی تند تند زد
ویو کوک : همینجوری که داشتم نفس نفس میکشیدم یهو یه درد شدیدی احساس کردم و دیدم که شکمم زخمی شده سرگیجه ی شدیدی گرفتم به تهیونگ نگاه کردم که داره با نگرانی نگام میکنه میخواستم یه چیزی بگم که افتادم زمین و بیهوش شدم
ویو ته : احساس کردم که کوک حالش خیلی بده ، که دیدم یهو افتاد زمین و قلبم اومد تو دهنم
ته : جونگکوک جونگکوککککک چت شدد یهو وای خدا خواهش میکنم پاشوو
ویو کوک : تهیونگو بالا سرم دیدم عاشق این لحضه بودم ولی نمیفهمیدم چی میگه دلم میخواست ببیوسمش برا ی همین دست گذاشتم رو صورتش و یه بوس سریع زدم که یهو بیهوش شدم
ویو ته : همینجوری که بغض تمام گلوم رو پر کرده بود یه چیزی رو لبم حس کردم که کوک لبم رو بوسیده بود و بعدش بیهوش شد ... خیلی قرمز شده بودم و میخواستم فرار کنم ولی نمیتونستم کوک رو تنها بزارم .... من قلبم درد میکنه این درد برای چیه ؟ یعنی من عاشقش شدم؟؟ ولی اگه این اتفاق بیوفته من به پاداشم نمیرسم و کلا از زندگی ناپدید میشم ... باید مراقب این پسر باشم و از دستورات پیروی کنم همین و اینکه عاشقش نشم!
تهیونگ کوک رو بغل میکنه و سریع به امبولانس میرسونه ....
۸.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.