وانشات
#وانشات
*وقتی چانگبین پلیسه و بخاطر پرونده خطرناکش باهاش قهر بودی*
با تموم شدن حرفم لباشو گذاشت رو لبام و با دلتنگی بوسید...منم دستمو دور گردنش حلقه کردم...که براید استایل بلندم کرد...و با کم اوردن نفس ازم جدا شد...
_: نمیدونی چقدر خستم و دلم میخواد به اندازه این یک هفته ای که تو بغلت نخوابیدم بخوابم...
: منم همینطور بینی... منم...
و بوسه ای رو گونش گذاشتم که به سمت اتاقمون رفت...منو رو تخت گذاشت و سرشو گذاشت رو سینم و به خواب رفت...منم با نوازش موهاش کم کم چشمامو گرم شد و خوابم برد...
*وقتی چانگبین پلیسه و بخاطر پرونده خطرناکش باهاش قهر بودی*
با تموم شدن حرفم لباشو گذاشت رو لبام و با دلتنگی بوسید...منم دستمو دور گردنش حلقه کردم...که براید استایل بلندم کرد...و با کم اوردن نفس ازم جدا شد...
_: نمیدونی چقدر خستم و دلم میخواد به اندازه این یک هفته ای که تو بغلت نخوابیدم بخوابم...
: منم همینطور بینی... منم...
و بوسه ای رو گونش گذاشتم که به سمت اتاقمون رفت...منو رو تخت گذاشت و سرشو گذاشت رو سینم و به خواب رفت...منم با نوازش موهاش کم کم چشمامو گرم شد و خوابم برد...
۹.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.