پارت

#پارت247




عصبی ولرد خونه شدم هیچ کس نبود یک راست راه اتاقمو پیش گرفتم رو تختم که تازه خریده بودمش دراز کشیدم و نگاهمو دوخت به سقف

حامد چه انتظاری از من داشت ؟ انتظار داشت ببخشمش ؟! پس قلب شکست خوده ی من چی ؟! کی میخوای جواب اونو بده ؟! نکنه حامد ؟! هه...

چون از زنش بدی دیده یا طرد شده بازم اومد طرف من! کور خونده کاری باهاش نداشتم ولی با حرفای امشبش

نظرم عوض شد ، من که دارم از همه انتقام میگیرم حامد هم روش! اره باید تاوان قلب شکست خوردمو پس بدی ...

باید تاوان اون روز رو پس بدی که روز عقد به حرفم باور نکردی و بهم گفتی هرزه ... اره تاوانشو پس میدی ! حالا بیین حامد خان



(حامد)

غمگین به جای خالی مهسا نگاه کردم شاید اون موقعه راست میگفت و پسرخاله ش واقعا اون عکسا رو فتوشاپ کرده بود.

شاید واقعا من تند رفتم و مهسا راست میگفت ، اینا مهم نیست الان این مهمه که من مهسا رو میخوام به هر قیمتی شده ... باید منو ببخشه...

یه لحظه یه لرز عجیب تو کل تنم پیچید دستامو بغل کردم و راه افتادم به سمت خیابون سوار ماشینم که کنار یکی از دکه ها بود شدم و روندم سمت خونه ...

در خونه رو باز کردم وارد خونه شدم ، سکوت خونه رو فرا گرفته بود و باز معلوم نبود شقایق کجا رفته ...

دستی به موهام کشیدم وارد اتاق خواب مشترکمون شدم با وارد شدنم به اتاق پوزخند عمیقی رو لبام نشست ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت248کل اتاق پر بود از لباس ، انواع لباس رو تخت رو زمین ر...

#پارت249پوکر به شقایق نگاه کردم که سرشو پایین انداخت و گفت:ب...

#پارت246اونم در حال بررسی من بود با اخم گفتم: منو فراموش کن ...

#پارت245پوزخندی زدم و خواستم از کنارش رد شم که مچ دستمو گرفت...

قهوه تلخ پارت ۳۶ویو دازای چویا رو رسوندیم ، رفتیم خونه . وار...

#invisiblelovePart_10تهیونگ: نخوابیدین؟منم با صدای شما و جیم...

قهوه تلخ پارت ۵۷سان: من نمیخوام بیامویلیام: برای چی؟سان: آخه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط