پارت
#پارت249
پوکر به شقایق نگاه کردم که سرشو پایین انداخت و گفت:
بخدا نمیدونم چی شد ... یهو وسط مهمونی سرم گیج رفت!
پوزخندی زدم : هه وقتی بدون شوهرت جایی میری وقتی سوالی ازش نمیپرسی همین میشه !! بسه توروخدا شقایق
خسته م کردی میفهمی ؟! اره ... از این زندگی خسته م کردی !! بریدم از دست تو و مهنونیات خسته شدم
انقدر اومدم خونه تورو ندیدم میفهمی ؟! مگه شب ازدواجمون نگفتی تا اخرش باهامی پس چی شد ؟!
هاااا ... ها رو باصدای با بلندی گفتم که تکونی خورد زبونمو دور لبم کشیدم :
از سرکار برمیگردم نیستی، پنح دقیقه میرم بیرون نیستی ؟ پس من چی هااا ؟ مگه من شوهرت نیستم ؟! مگه منو تو باهم زندگی نمیکنیم ؟!
پس چرا انقدر از هم دوریم ؟! مگه من شوهرت نیستم پس چرا هیچ کاری رو بهم نمیگی ؟ من چرا از کارات سر در نمیارم
چرا اخه شقایق تو بگو چرااا ؟!
سرشو بلند کرد و تو چشمان زل زد و گفت :
میدونی چرا اینجوری شد ؟! چون تو منو نخواستی چون تو منو پس زدی!! همه جا پسم زدی اوایل ازدواجمون حتی به زور باهام حرف میزدی.. فکرت شده بود مهسا
فکر کردی نمیدونم روز عروسیمون وسط تالار منو ول کردی و رفتی پیش مهسا ...
اره بهت گفتم برام مهم نیست با مهسایی ولی الان !! ولی الان اون شده یه مانع برای ما چون تو
همش تو فکر اونی همش ...
پوکر به شقایق نگاه کردم که سرشو پایین انداخت و گفت:
بخدا نمیدونم چی شد ... یهو وسط مهمونی سرم گیج رفت!
پوزخندی زدم : هه وقتی بدون شوهرت جایی میری وقتی سوالی ازش نمیپرسی همین میشه !! بسه توروخدا شقایق
خسته م کردی میفهمی ؟! اره ... از این زندگی خسته م کردی !! بریدم از دست تو و مهنونیات خسته شدم
انقدر اومدم خونه تورو ندیدم میفهمی ؟! مگه شب ازدواجمون نگفتی تا اخرش باهامی پس چی شد ؟!
هاااا ... ها رو باصدای با بلندی گفتم که تکونی خورد زبونمو دور لبم کشیدم :
از سرکار برمیگردم نیستی، پنح دقیقه میرم بیرون نیستی ؟ پس من چی هااا ؟ مگه من شوهرت نیستم ؟! مگه منو تو باهم زندگی نمیکنیم ؟!
پس چرا انقدر از هم دوریم ؟! مگه من شوهرت نیستم پس چرا هیچ کاری رو بهم نمیگی ؟ من چرا از کارات سر در نمیارم
چرا اخه شقایق تو بگو چرااا ؟!
سرشو بلند کرد و تو چشمان زل زد و گفت :
میدونی چرا اینجوری شد ؟! چون تو منو نخواستی چون تو منو پس زدی!! همه جا پسم زدی اوایل ازدواجمون حتی به زور باهام حرف میزدی.. فکرت شده بود مهسا
فکر کردی نمیدونم روز عروسیمون وسط تالار منو ول کردی و رفتی پیش مهسا ...
اره بهت گفتم برام مهم نیست با مهسایی ولی الان !! ولی الان اون شده یه مانع برای ما چون تو
همش تو فکر اونی همش ...
- ۴.۵k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط