پارت

#پارت246



اونم در حال بررسی من بود با اخم گفتم:
منو فراموش کن برس به زندگیت منو تو هیچ وقت اینده ایی با هم نخواهیم داشت!

دستمو از دستش بیرون کشیدم خواستم برم هنوز دو قدم برنداشته با حرفی که زد سر جام وایستادم که گفت :

من زندگی ندارم همه چی بهم ریخته زندگی من خرابه!

مکثی کرد : مهسا بیا از اول شروع کنیم قول میدم این دفعه وسط راه ولت نکنم قول قول ...

فقط پسم نزن ...

عصبی برگشتم و گفتم : هه حالا که از زنت زده شدی میخوای منو خر کنی ؟!

تو دیگه چقدر هوس بازی !

حامد: نیستم مهسا ، بخدا نیستم من بعد از ازدواج با شقایق تازه فهمیدم که هیچ حسی بهش ندارم و نخواهم داشت من تورو میخوام!

از حرفاش خندم گرفته بود: اما من تورو نمیخوام! من کسی رو نمیخوام که روز عقد ولم کرد و رفت من کسی رو نمیخوام که حرفامو باور نکرد میفهمی ؟!

حامد: مهسا این دفعه ترکت نمیکنم قول میدم...

مهسا : خدا روزیتو جای دیگه بده !

و با قدمای بلند ازش دور شدم . وقتی که میخواستم نبود وقتی که میخواستم رفت الان برگشته ؟!

چون از زنش بدی دیده اومده پیش من !! اخ که چقدر من بدبختم ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت247عصبی ولرد خونه شدم هیچ کس نبود یک راست راه اتاقمو پی...

#پارت248کل اتاق پر بود از لباس ، انواع لباس رو تخت رو زمین ر...

#پارت245پوزخندی زدم و خواستم از کنارش رد شم که مچ دستمو گرفت...

#پارت244کیفمو رو شونه م انداختم. رو به منشی گفتم:سلام خانوم....

دوپارتی تهیونگات ویو:دست تهیونگ رو روی کمرم حس کردم بدون این...

قلدر مدرسه ( پارت ۱۳ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط