پارت
#پارت245
پوزخندی زدم و خواستم از کنارش رد شم که مچ دستمو گرفتم عصبی برگشتم سمتش بهش توپیدم :
دستمو ول کن عوضی !
نگاه غمگینشو دوخت به چشمام و گفت : یه روزی عشقت بودم حالا عوضی ؟!
با همون پوزخند زدم : خودتم میگی یه روزی !! اما من میگم گذشته هم عاشقت نبودم فقط بهت دلبسته بودم و دوست داشتم ولی عشق...
مکثی کردم : ولی عشقی وجود نداشت و نخواهد داشت...
انگار از حرفام تعجب کردم چون دوتا ابروهاشو بالا انداخت و گفت: عجب !
مهسا : اره عجب! همون روزی که حرفانو باور نکرزی برام مردی همون روز...
مثله خودم پورخندی زد : پس بخاطر همین روز عروسیم گریه میکردی ؟!
تک خنده ایی کردم : روز عرویست برای بدبختی خودم گریه میکردم. گریه کردم چون هر احمقی از راه میومد دلمو میشکوند... گریه کردم برای روزی که بهت التماس کردم و گفتم حرفمو باور کن
غرورمو شکوندی و رفتی!! اره برای اینا گریه کردم ... برای اینکه چرا حرف منو باور نکردی!
اره گریه من بخاطر اینا بود نه خودت....
هیچی نمیگفت فقط بهم نگاه میکردم ، بر اثر بارون موهاش رو پیشونیش ریخت بود و لباساش به تنش چسبیده ...
پوزخندی زدم و خواستم از کنارش رد شم که مچ دستمو گرفتم عصبی برگشتم سمتش بهش توپیدم :
دستمو ول کن عوضی !
نگاه غمگینشو دوخت به چشمام و گفت : یه روزی عشقت بودم حالا عوضی ؟!
با همون پوزخند زدم : خودتم میگی یه روزی !! اما من میگم گذشته هم عاشقت نبودم فقط بهت دلبسته بودم و دوست داشتم ولی عشق...
مکثی کردم : ولی عشقی وجود نداشت و نخواهد داشت...
انگار از حرفام تعجب کردم چون دوتا ابروهاشو بالا انداخت و گفت: عجب !
مهسا : اره عجب! همون روزی که حرفانو باور نکرزی برام مردی همون روز...
مثله خودم پورخندی زد : پس بخاطر همین روز عروسیم گریه میکردی ؟!
تک خنده ایی کردم : روز عرویست برای بدبختی خودم گریه میکردم. گریه کردم چون هر احمقی از راه میومد دلمو میشکوند... گریه کردم برای روزی که بهت التماس کردم و گفتم حرفمو باور کن
غرورمو شکوندی و رفتی!! اره برای اینا گریه کردم ... برای اینکه چرا حرف منو باور نکردی!
اره گریه من بخاطر اینا بود نه خودت....
هیچی نمیگفت فقط بهم نگاه میکردم ، بر اثر بارون موهاش رو پیشونیش ریخت بود و لباساش به تنش چسبیده ...
- ۹.۰k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط